تازه‌واردی که سرش را در هر سوراخی می‌کند!

اول که آمدم بنویسم با خود گفتم: نکند به جامعه‌ی بزرگان ویرگول و شرکت‌کنندگانِ قَدَر و خوانندگان همیشگی و خلاصه هرکسی که حقآب‌وگل دارد در این بستر، بربخورد که یک جوجه‌ویرگولی با دو پست و دو دنبال‌کننده آمده در چالش شرکت کند! آن هم چه چالشی: درباره‌ی ویرگول‌ بنویسد!

فکر کردم شاید یکی بیاید بگوید: تو اول غوره شو و بعد به مویزشدن هم می‌رسیم.

دستم سست شد و همین که آمدم توی لاک خودم فرو بروم و پایم را داخل گلیمم بکشیم، فکر دیگری در سرم جرقه زد که: نه بابا، اینطورهاهم نیست. آمده‌ای در ویرگول‌ که مخاطبت را پیدا کنی، نقد شوی، با هم‌کیش‌های خویش آشنا گردی و خلاصه که یکی-دو پله بالا بروی،همه‌ی این‌ها هم به این امید که در ویرگول مخاطبان باشعورند و مهربان؛ اصلاً کسی که نقشه‌ی ویرگولستان را دست من داد همین‌ها راگفت که راهم را کج کردم اینجا.

با همین فکرها خودم را باد کردم و دوباره راحت و آسوده پایم را کشیدم و از گلیمم درازتر کردم و آمدم که بنویسم.

حالا فکر نکنید من با یک غوره سردیم می‌شود با یک مویز گرمیم (همچنین فکر نکنید فقط ضرب‌المثل‌هایی که غوره و مویز دارند بلدم،اتفاقی‌ست:)) فقط شرکت در اولین چالش ویرگول بالاخره با اگرمگر‌های خودش همراه است.

این‌ها که گفتم قرار بود مقدمه باشد اما فکر کنم چانه‌ام گرم شد و سخن به درازا‌ کشید، پس بروم سر اصل مطلب و خلاصه و‌ مفید بگویمچگونه ویرگولستان برای منِ نوعی، به عنوان یک تازه‌وارد، امن و امان می‌شود و کنگرخوران در آن لنگر می‌اندازم: از قدیم و ندیم،تازه‌واردها خجل و عرق‌ریزان وارد جمع می‌شدند و منتظر می‌ماندند تا میان اهالی مجلس کسی حواسش جمع آن‌ها شود و به عبارتیکشفشان کند، حالا یا این اقبال به شخص رو می‌کرد یا آنقدر غریب می‌ماند که یواشکی جیم بزند و مجلس را به سمت کنج عزلت خودترک کند؛ حالا شاید من با این بلبل‌زبانی‌ و مزه‌پرانی‌ها خیلی هم شبیه تازه‌واردهای اصیل نباشم اما لُب کلام همان است: فکر کنمخیلی‌ها کل جنم و جگر خود را به کار می‌گیرند که از ناحیه‌ی امن و لاک خود خارج شوند و بیایند ویرگول که کسی ببیند و بخواندشان. رسم مهمان‌نوازی هم می‌گوید این بندگان عزیز خدا را -البته که انقدر هم رویم زیاد نیست که خودم را عرض کنم- با گشاده‌رویی بپذیریمو یخشان را آب کنیم. به عبارتی گمان می‌کنم حواس بالادستی‌ها و برنامه‌ریزان ویرگولستان باید به مهاجران جدید باشد و روی این قشرسرمایه‌گذاری کنند. بُزُرگَواران پیشکسوت دستشان را بگیرند و اگر دیدند عیارشان بالاست یاری دهند که ذوق و قلمشان از کار نیفتد وبی‌مکانی -البته از حیث مکانی برای بروز تراوشات ذهنی و درددل‌ها- دچار غمبادشان نکند و از انباشته‌شدن مقادیر زیادی حرف وسخن و اندیشه در سر مبارک، سر به بیابانِ انزوا نگذارند.

خب، این هم از این. متن را منتشر می‌کنم به این امید که بعد از خواندنش، از ویرگولستان دیپورت نشوم و ویزایم باطل نگردد. البته مزاحمی‌کنم و می‌دانم ویرگولی‌ها منعطف‌تر و غریب‌نوازتر از این حرف‌ها هستند (نخیر، هیچ هم هندوانه زیر بغل کسی نگذاشته‌ام و صادقانهعرض کردم خدمتتان).

مراتب قدردانی مرا بابت ماندن پای پرگویی‌‌هایم نیز پذیرا باشید.