تعریف، تمجید، قدردانی یا هر کلمه زیبای دیگری

آقای اسمشو نبر که توی ویدئوشون گفتن نباید اسشمونو برد و نخواهم برد از بچه های دوره ای (که گفتن نباید اسمشو ببرید) خواستن که از افرادی که توی زندگیشون تاثیر گذار بودن قدردانی کنن. راستش خودم هم دنبال فرصتی بودم تا قدردانی کنم، اما نه در اینجا و در نوشته ای که شاید هرگز نبینن. به طریقی دیگر شاید. اما حالا چه ایرادی داره، اینجا هم مینویسم.

روز تعریف و تمجید
روز تعریف و تمجید


پس تشکر میکنم ...

به سبک شاباش توی برنامه مهمونی ...
به سبک شاباش توی برنامه مهمونی ...


تشکر می‎کنم از پدر زحمتکشم

اولین نفری که خیلی توی زندگی من تاثیر داشت پدرم بود، پدری که کارگر بود، هر روز صبح با طلوع خورشید از خونه میزد بیرون، حتی گاهی قبل از طلوع خورشید.

یادمه زمان مدرسه که صبح ها بزور بیدار میشدم تا صبحانه بخورم و راهی مدرسه بشم، همیشه وقتی بیدار شده بودم بابام خونه نبود یا صدای رفتن و بستن در رو میشنیدم، اونم زمانی که حتی دو تا چشمم همزمان باز نشده بود و کاملا بیدار نشده بودم.

اون میرفت بیرون
منم میرفتم
اون میرفت توی خیابون و هوای سرد بیرون کارگری میکرد.
من میرفتم توی کلاس گرم و نرمم کنار بخاری بشینم درس بخونم.

از وقتی یادمه پدرم همیشه در حال تلاش بود، با پول حلال کارگری منو بزرگ کرد و به این سن رسوند و هنوزم ازم حمایت میکنه، اما هرگز نشد براش جبران کنم...

وقتی یادش میفتم چه نوجوانی مزخرفی داشتم و چقدر ممکنه اذیتش کرده باشم بغضم میگیره اما همیشه باهام مدارا کرد. قبل از اینکه خودم پسردار بشم اینو نمی فهمیدم که بعضی رفتار پسر چقدر میتونه پدر رو آزار بده و ناراحتش کنه اما الان کم کم دارم درک میکنم. اگر بگم پدر برای پسر حکم خدارو داره بیراه نگفتم.

اصلا میشه برای پدر چیزی جبران کرد؟

تشکر میکنم از همسرم

در بدترین شرایط مادی و روحی با همسرم آشناشدم، روح تازه ای در من دمید، رنگ دیگری به زندگی من بخشید، منو پذیرفت، در کنارم موند، صبر کرد، طاقت آورد، حامی بود، هیچی نمیتونم بگم درباره ش غیر از این که برای همه مردا همچین همسری آرزو میکنم.

از وقتی بچه دار شدیم من تازه متوجه شدم "بهشت زیر پای مادره" یعنی چی، اگر من مامور بهشت بودم هیچکس رو جز مادرا راه نمیدادم، غیر قابل وصفه زحمتی که یه مادر برای بچه ش میکشه و هرگز در مخیره من و امثال من نخواهد گنجید.

من رو تحمل کرد، بچه ها رو تحمل کرد، شرایط سخت رو تحمل کرد، این صبر و تحمل براش خیلی هزینه دار بود، اما همچنان موند. دوستش دارم و دوستش دارم.

تشکر میکنم از میم مظلومی

اولین شخصی که بهم شغل داد و تقریبا زمینه کاریمو مشخص کرد و با رایانه گره زد، همیشه خلاق بود و منو با مسائل تازه ای آشنا کرد، تنها شخصی که بعنوان یک کارآفرین شناختم و درک کردم. شاید اگر در کشور دیگری بود وضعیت به مراتب بهتری میداشت.

تمام تلاشش رو کرد تا بچه های دور و اطرافش رو جمع کنه و یه تیم تشکیل بده و به هر کسی اندازه لیاقتش بال پرواز داد و بدون هیچ چشم داشتی از همه حمایت کرد، اهل حسادت نبود، برای همه شرایط ترقی رو فراهم کرد، همچنان پر قدرت مشغول تلاشه و هنوزم هوامو داره، مهندس جان هیچوقت اونطوری که مستحقش بودی ازت تشکر نکردم، امیدوارم روزی بتونم بخشی از محبت هاتو جبران کنم، هر چند نشدنیه. فقط اینو بگم که روح جستجوگر و کنجکاوت همیشه برای من منبع الهام بوده.

تشکر میکنم از میم عبدی

همکارم، با اینکه از من خیلی کوچکتره اما انرژی فوق العاده ای برای کار داره، من ِ پیرمرد هروقت انرژیم تموم میشه زحمتام میفته روی دوش اون، بهش اعتماد دارم، با اخلاق بدم میسازه، تحملم میکنه،خوش اخلاقه و توی کارها کمکم میکنه، یه نفر از همکارش چی میخواد غیر از اینا؟ :))
جوونی که آینده بسیار روشنی داره و قراره با هم اتفاق های خوبی رقم بزنیم.
امیدوارم دنیا به کامت باشه جوون!

و تشکر میکنم از آقای اسمشو نبر

اسم شما رو نمی‎نویسم و بجاش مینویسم گاندولف (جادوگر توانای ارباب حلقه ها).

شروع فیلمهای حیرت انگیز ارباب حلقه ها رو یادتونه؟ گاندولف اومد و تمام ماجرا شروع شد.
در هم می‎پیچیدم و دنبال راه در رویی بودم از خودم، از وضع موجود، از راهی که میرم و نمیرسم. از هزار سوال بی جواب، چونان هابیتی سرگردان با حلقه ای در دست که نمیدونه باهاش چیکار باید کنه، به وسیله شخصی که اصلا نمیشناسمش و یبار باهاش صحبت کردم با گاندولف آشنا شدم، کلی جادو در آستین داشت، برای روزای خوب برنامه داشت،حتی برای روزای بد هم برنامه داشت، با کوله باری از امید هابیت هارو در مسیر سختی که داشتن همراهی کرد و میکنه تا حلقه هاشونو به جایی که باید برسونن.

با اینکه مدتی در چنگال سارومان پلید اسیر شد اما به محض رهایی دوباره جان تازه ای در روح هابیتی ناامید ما دمید. سختی ها باعث توقفش نشد و بجاش از گاندولف خاکستری به گاندولف سفید تغییر کرد، شاید اگر یک پدر معنوی میداشتم مثل همین گاندولف خودمون بود! دوست داشتنی، شیرین، کوشاااااا.

خیلی ها مثل اسمیگل چنبره زدن روی پول در آوردن، هر مزخرفی که فکرشو بکنی رو به ملت میفروشن تا پول در بیارن اما هرگز فراموش نمیکنم با شرایط فوق العاده سختی که بعد از اون فاجعه سیاه داشتی همین که فرصتی پیش اومد و نیرویی پیدا کردی دوره و جلسات آنلاین آموزشیت رو شروع کردی و تا دیر وقت به سوالات بچه ها پاسخ میدادی، حتی سوالات تخصصی افرادی که شاید اولین بار بود توی جلسه اومده بودن، شاید برای همون پاسخ ها باید ماهها دنبال کسی میگشتن تا تجربه مشابه داشته باشه تا سوالشونو جواب بده اما شما از وقت خانواده خودت زدی اما از وقت بچه های دوره نزدی! ما میبینیم، ما میفهمیم، ما قدردانیم. ما هابیت های کوچک که چیزی از دستمون بر نمیاد برات انجام بدیم جز محبت و قدردانی.

گاندولف عاشقتم، نه بخاطر کاری که برای ما هابیت ها میکنی، بخاطر چیزی که هستی، کاش همه مثل تو بودن، دلسوز، مهربان، کوشا، پر انرژی، فرهاد کوه کن.
راستش یبار در ذهنم بود یه متن راجع به گاندولف اختصاصی بنویسم و تاثیری که روی سرزمین شایر و میانه داره اما گفتم شاید صورت خوشی نداشته باشه و خوب به نظر نیاد، یجوریه میدونید که ...!

اما به این بهونه از شما تشکر میکنم و بهتون میگم واقعا ممنونم.
دی جی اون صبر ایوب رو پلی کن ...

در آخر تشکر میکنم از خودم

من آدمی در شهری بسیار بسیار کوچک و بدون آینده چشم به جهان گشودم و واقعا از این شهر نفرت داشتم، اطراف منم کسی برای هدایت فکری و شغلی و درسی من نبود، همه در زندگی خودشون مونده بودن. پس در هر سه گند زدم. اما بلاخره فکر میکنم در مسیر درستش قرار گرفتم، پس از خودم تشکر میکنم بایت گشتن و گشتن و گشتن.
تحقیق کردن در مورد هر چیز که میدونستم و نمیدونستم تا مسیر درستی رو برای رشد پیدا کنم، مثل جوانه ای در دل خاک که به سمت نور خورشید قد میکشه، آرام و آرام.

بارها به زانو در اومدم، در خودم شکستم، باختم و شکست خوردم اما باز از یه مسیر دیگه به راهم ادامه دادم. (باز تاکید میکنم روی نقش همسر صبور در این مسیر که به تنهایی ممکن نمیشد)

و تشکر میکنم از همه کسانی که تشکر نکردم

"این آهنگ زیبا" رو هم تقدیم میکنم به همه کسانی که ازشون تشکر کردم یا حتی یادم رفت تشکر کنم
امیدوارم همیشه در بهترین حالت روحی و جسمی و مالی ببینمتون
بمیره اونکه میخواسته مارو گریون ببینه :)