خانواده یعنی ...

خانواده مثل همه ی چیزهای این دنیا، دو جور است، خوب و غیرخوب!

ذات این دنیا این جوری ست دیگر ... مطلق خوب و مطلق بد نداریم، نیست ...

رمان دختری با هفت اسم را می‌خواندم.... شخصیت اول داستان، در روستایی مرزی ،بین کره ی شمالی و چین زندگی می‌کند و یکی از روزهای نوجوانی ش، در ۱۶ سالگی ، از سر کنجکاوی می‌رود سری به آشناهایشان در چین بزند، هفته ای خوش بگذراند و برگردد!

از بد یا خوب حادثه ماندگار میشود، چند سالی در چین زندگی می‌کند و بعد هم می‌رود به کره جنوبی... حتی مادر و برادرش را هم می‌برد!

چیزی که در تمام سال‌های تنهایی به او کمک می‌کند،"داشتن یک خانواده ی واقعی" ست.



می دانید دوستان! اگر بهترین پدر و مادر دنیا را داشته باشید مهم نیست کجای این دنیا زندگی میکنید، عاقبت، عاقبت بخیر میشوید حتی اگر ساکن کره ی شمالی باشید!

و اگر ساکن بهترین خانه و خانواده ی دنیا نبودید، باز هم فرقی نمی‌کند چقدر تلاش کنید یا برای رهایی از قفس ،چقد به در و دیوار بکوبید، همیشه قعر دره خواهید ماند!



" خانواده" ، برای همه ی مردم دنیا، مفهوم یکسانی ندارد.

اگر بهترین خانواده ی دنیا را دارید،پدر و مادر ِمهربانی و خواهر و برادرِ خوش قلبی، که دلتان به بودن همدیگر گرم است، قدرش را بدانید و شاد و خوشبخت زندگی کنید، هم به جای خودتان و هم بجای کسانی که از این موهبت برخوردار نیستند.