خدایا چنان کن سرانجام کار که تو خشنود باشی و ما رستگار ?
دانش آموزان کلاس ششم و ..اگر یک عصای جادویی داشتی با اون چکار میکردی ؟
✍سوال این بود
:اگر یک عصای جادویی داشتی با اون چکار میکردی ؟
✅ :بعضی جوابها مثل :سلامتی خانواده ، از بین بردن مرگ و بیماری و داشتن یه خونه بزرگ و قشنگ و یه ماشین مدل بالا ،یه سگ یا گربه قشنگ .قبولی در آزمون تیزهوشان. رفتن به فضا و ماه و دیدن کهکشانها و آدم فضایی ها .تبدیل شدن به یک پرنسس. تکراری هستن و از اونها فاکتور گرفتم .
✅چند نفری هم (عصا ) رو (اسا )یا (عسا)نوشته بودن و غلطهای املایی دیگه که در اینجور مواقع قابل اغماض هست چون هدف اصلی پرورش قوه تخیل کودک هست و بیان آرزوها و امیدها و ترس ها و نگرانی هاشون .
✅ چکیده جوابهای غیر تکراری به پرسش بالا ??
?اگر یک عصای جادویی داشتم با صدای(بابیدی....بو) برای کسانی که فقیرند یک خانه گرم و نرم که لذت ببرند و گرسنه نمانند و جایی برای سگهای ولگرد درست میکردم .
?فکر نمیکنم به دردم میخورد اما حداقل اونو به یه نفر میدادم که به دردش بخوره مثلا به یه نابینا .من عینکی هستم برای همین هروقت که یه بچه نابینا رو میبینم خیلی ناراحت میشم و شایدم مینشستم فکر میکردم تا ببینم این عصا از کجا اومده و چجوری درست میشه تا بتونم تعداد بیشتری درست کنم واقعا میگم !!!فقط یه کاربرد برای خودم داشت و این بود که باهاش برم شیراز چون اونجا یکی هست که دوسش دارم .
?دوست داشتم وقتی عصایم را به زمین میزنم تمام سبزه ها بنفش و صورتی بشود همینطور آسمان و با این عصا آرزوی دیگران را برآورده میکردم .
?اگر کسی غذا یا لباس نداشت برایش تهیه میکردم .
?توی یه لحظه خودم رو دکتر میکردم .
?یه دستگاهی اختراع میکردم که وقتی رفتم توش و یه طرح لباس دادم اونو بسازه و بیاره بکنه توی تنم .
و یه دستگاهی باشه بزاری تو مخت همه چیزو یاد بگیری .
?یه ماکروفر اختراع میکردم که عکس یه غذا رو بزاری توش واقعی بشه .
?ایران رو آمریکا میکردم.
?خودم رو خوشگل ترین دختر دنیا میکردم .
?من همه ی ماشینها رو به انسان تبدیل میکردم .
به درون زمین سفر میکردم.
?معجونی درست میکردم که باعث نمردن انسانها بشود.
?ماشین زمان رو اختراع میکردم و ۱۰۰ سال بعد رو میدیدم.
?در اقیانوس آرام غواصی میکردم .
?مغزم را طوری طراحی میکردم که در دانشگاه شریف قبول بشوم و یکی از نخبگان کشور باشم و به افراد نیازمند ثروت زیادی میبخشیدم.
?به یکی از کنسرت های مورد علاقه ام میرفتم و اولین نفر در صف امضا میکردم. کاری میکردم که حوصله دار شوم و زیاد درس بخوانم و به اول سال برمی گشتم.
?جیبم را پر از پول میکردم و کتاب داستان و کتاب درسی میگرفتم و گوشی مورد علاقه ام را می خریدم.
?رنگ چشم هایم را بنفش میکردم و موهایم را بلند میکردم.
?به حیوانات کمک میکردم .
?به کشورهای خارجی سفر میکردم .
?آرزو میکردم زود زود زود بزرگ شوم و به ناسا بروم و بتوانم فیروز نادری رو هم ببینم .
?به اندازه ی یک پاساژ لباس داشته باشم .
?تمام دردها و آدم های بد را از ایران ببرم .
تمام بچه ها را کاری کنم که با من دوست بشوند و دلم میخواست دختر کفشدوزکی بشوم .
?میرفتم و همه دنیا رو می گشتم و از بالا آدمها رو میدیدم که چقدر کوچک هستند .
?در دانشگاه آکسفورد قبول بشوم .
میخواهم دیگر از عصا برای مصارف شخصی استفاده نکنم و آن را به یک فرد نیازمند و درستکار بدهم .
?هر موقع امتحان داشتم زمان را نگه میداشتم و کتاب را میدیدم و بعد مینوشتم.
?از آدمهای پولدار و خودخواه پول میگرفتم و به بچه های سرطانی میدادم و به مدرسه کمک میکردم و مدرسه رویایی مثل کشورهای اروپایی درست میکردم.
?وقتی کمدم را باز میکردم وارد یک مرکز خرید میشدم که مال خودم بود و هر ماه بار جدیدی می آوردند .
?یک کارخانه بستنی و خوراکی داشتم .
?میخواهم با این عصا دنیا را تغییر بدهم چون خیلی درهم و برهم است.
?میخواهم دایی ام را خوب کنم از وقتی ۶ ساله بودم او مریض شد و دیگر نتوانست درست راه برود .دوست دارم او باز درست راه برود .
?هیچوقت سعی نمی کردم همه ظالمان و دشمنهای خودم را از بین ببرم بخاطر اینکه زندگی بدون بدی بیش از حد خوب میشود و دنیا تکراری و بدون تجربه میشود .
?آرزوی مهم خودم این است که بتوانم بدون هیچ عصا و چیزدیگری تمام آرزوهای خوب خودم و دیگران را در هر وقت و موقعیتی برآورده کنم .
?دوستی که خیلی قبل با او دوست بودم و خودش دوستی مان را خراب کرد و خیلی لوس است از جلوی چشمم دور میکردم .
?آینده خودم را میساختم.
?سردرد و کمردرد بابایم و پادرد مادربزرگم و پدربزرگم را خوب میکردم .
?تمام حرفهای نگفته ای که نگفتم را می گفتم، تمام کارهایی که نتوانستم انجام دهم را انجام میدادم مثلا پرواز میکردم به یک جای خلوت میرفتم ودر آنجا کمی فکر میکردم و سفری به افکار خودم و دیگران میکردم زیرا همیشه هزار سوال بی جواب در ذهنم میچرخد و من با عصای جادویی یک جواب دهنده برای سوالهایم ظاهر میکردم که بتوانم با او حرف بزنم و جواب سوالهایم را پیدا کنم .هزار حرف است که میخواستم بزنم اما زمان کم است .....اگر عصا داشتم خیلی کارها میکردم .
?برگرداندن زمان به عقب و تغییر دادن سرنوشت خاله ام.
برگرداندن زمان به عقب برای تشخیص به موقع بیماری دوست مادرم .
برای بار سوم برگرداندن زمان به عقب برای انجام درست کارهای اشتباه خود.
برای بار آخر برگرداندن زمان به عقب برای انجام کارهای نیمه کاره .
?دیدن خانه خدا و زیارت و طلب بخشش از او برای گناهانم .
?دیدن سازمان تحقیقات فضایی ناسا
?دیدن سیاره نپتون
?عصای جادویی من به من کمک میکند تا هر موقع گریه ام گرفت (گریه بیجا ) او جلوی من را بگیرد بدون این وسیله نمیتوانم به هیچ صورتی جلو خودم را بگیرم. من هر چه سعی میکنم خودم را آرام کنم یا خودم را سرگرم کنم تا گریه ام از بین برود یا روی برگه ای مشکلم را مینویسم نمیتوانم جلوی گریه ام را بگیرم.
این عصا کمک میکند جلوی خشم خودم و تند صحبت کردن را بگیرم .من همیشه تند صحبت میکنم و نمیتوانم جلوی خودم را بگیرم و تا به خود میایم میببنم کار از کار گذشته ..
این عصا همیشه دمای بدن من را متعادل کند چرا که من وقتی گرمم میشود از کوره در میروم .
?من یک عصای جادویی برای پیری لازم دارم چون دوست ندارم پیر شوم .
?اگر یک عصای جادویی داشتم آرزو میکردم پدربزرگم زنده شود و پدرم پایش خوب شود و مادرم مشکل قلبی اش خوب شود و مادر بزرگم قندش خوب شود .
?خواهرم به دوربین مورد علاقه اش برسد.
?با این عصای جادویی تمام کارهایم را بخوبی انجام میدادم تا بتوانم مادرم را راضی نگه دارم و کمی کمتر مرا دعوا کند و عصبانیت مادرم را از وجودش خارج میکردم تا مانند دیشب سر چیزهای خیلی کوچک مرا دعوا نکند .
خودم را قوی میکردم تا وقتی مادرم مرا دعوا میکند گریه نکنم .
?اخلاقم را عوض میکردم که با هیچکس مشکل نداشته باشم و درس را با یکبار خواندن در مغزم فرو کنم .
?کاری میکردم تا امام زمان (ع)ظهور کند و همه جا صلح و دوستی شود .
?سعی میکردم مادرم را راضی نگه دارم و در بسکتبال موفق شوم و به مسابقات کشوری راه پیدا کنم .
?اگر کسی کمک لازم داشت یا توی دردسر افتاده باشد به او کمک میکنم و کاری نکنم که خدا یا مردم از دستم ناراحت شوند و یا کار اشتباه انجام دهم و اگر کشور در خطر است او را از خطر حفظ کنم .
?دوستانم که مرا اذیت میکردن تبدیل به سوسک میکردم، معلمهایی که با بداخلاقی با بچه ها رفتار میکردن را تربیت میکردم .برای جامعه قوانین دیگری می گذاشتم مثلا بیشتر مردم دوست ندارند ما تحریم شویم زیرا این موضوع ها آزار دهنده هستند همچنین مادربزرگم را زنده میکردم چون او را خیلی دوست داشتم و بعد از رفتن او زندگی یک گودال سیاهه که من فقط تظاهر به زنده بودن میکنم. همچنین فقیرهایی که واقعا فقیر بودند را پولدار میکردم چون هرکسی یکبار به دنیا میاد و پس باید از آن لذت ببرد .
?معلمم را از زمین محو میکردم همینطور وزیر آموزش و پرورش را و یه ماشین میساختم و هر چی بد بود را عوض میکردم .
?دوبال برای خودم میساختم تا بتوانم پرواز کنم .
?احساسات را با عصای جادویی نمیتوان به وجود آورد مثلا عشق و محبت ورزیدن با جادو بدست نمیاد .
?تمام بجه های سر چهار راهها را جمع میکردم و یه خونه و یه عالمه لباس که خودشان انتخاب کردن و برایشان یک ماشین و پرستار هم میگرفتم .
?دوستان فضول را تبدیل به قورباغه میکردم چون بهشون خیلی میاد .
?تمام دنیا را پر از مهرومحبت و نیکوکاری میکردم.
?بی سرپرستها را سرپرستی میکردم
?کل جهان و کل فضا را میدیدم .
?من یک سنگ صورتی دارم که مثل سنگ چخماق است و آن سنگ را خیلی دوست دارم شبیه قلب است .مادرم بزرگترشو دارد .به نظر من اون سنگ جادویی هست .??
و در پایان اگر شما یک عصا یا چوب جادو داشتید با آن چه میکردید ؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
?مادرکُشی!?، به سبک تغییرات اقلیمی!
مطلبی دیگر از این انتشارات
سال سال این چند سال، امسال پارسال پیارسال، هر سال میگیم دریغ از پارسال! ۱۴۰۲
مطلبی دیگر از این انتشارات
پارت دوم