فرستنده و گیرنده یکی‌ست!

تاریخ ۱۵ دی ۱۴۰۱

می‌دانم رسم ادب نیست که کوچکتری بزرگتری را پند دهد پس هیچ سخن پندآموزی نمی‌گویم. یعنی سعی می‌کنم!
پیشگو نیستم پس نمی‌توانم بگویم چه ماجراهایی را پشت‌سر گذاشته‌ای! نمی‌توانم حدس بزنم از زندگی‌ات راضی هستی یا نه! نمی‌توانم حدس بزنم چهره‌ات چقدر تغییر کرده‌ است، اخلاقت و عادت‌هایت چگونه‌اند! اما می‌توانم خیال‌پردازی کنم. می‌توانم رویابافی کنم و تو را آن‌گونه که می‌خواهم، در ده سال آینده تصور کنم.
هنوز زیبایی! در اوج جوانی. فقط چین‌هایی ریز و ناپیدا که فقط خودت در آینه می‌توانی ببینی‌شان در صورتت افتاده است، آن هم وقتی که می‌خندی، عصبانی می‌شوی و در هر حالتی که چهره‌ات را جمع می‌کنی. خطوطی به نشانه‌ی ده سال زندگی!
همچنان کتاب‌خوانی یا بهتر بگویم خوره‌ی کتابی و هنوز نتوانسته‌ای کتاب‌های کتابخانه‌ات را تمام کنی چون در این ده سال هم مدام عضو جدید به کتابخانه‌ات آورده‌ای. و هنوز کتاب‌هایی را الکترونیکی می‌خوانی اما خیلی کمتر از قبل!
حتماً کتاب جدیدت را شروع کرده‌ای مجموعه داستان یا رمان. نویسنده نسبتاً معروفی شده‌ای و هر روز سرت با انبوهی از کتاب‌های باز گرم است.
شاید آنقدر این ده سال برایت سریع‌ گذشته باشد که باور نکنی این همه گذشته است و همچنان خودت را هجده ساله یا بیست و پنج ساله ببینی.
دیگر خیلی‌چیزها برایت بی‌اهمیت است و بابت‌شان حرص نمی‌خوری و از خیر گفت‌وگو و مباحثه با خیلی از آدم‌ها می‌گذری.
گفتم که پیشگو نیستم اما می‌‌توانم تاریخ‌ساز زندگی‌ خودم باشم. این روزها عمیقاً به اثر مرکب باور پیدا کرده‌ام. روزی سی دقیقه ورزش کن، روزی یک ساعت بنویس، مطالعه کن، روی زبان دومت کار کن و... مگر می‌شود تغییری نکنی؟ مگر می‌شود اثری نداشته باشد؟!
انتخاب‌های کوچک من، قطعاً دستاورد‌های بزرگی برای تو خواهد داشت. امید که از من راضی باشی و به من افتخار کنی!
حالا بد نیست گاهی هم کوچک‌تر‌ها، بزرگتر‌ها را نصیحت کنند! حرف خوب را باید گرفت از هر کسی. تازه من که گذشته‌ی توام و حق آب و گل دارم! ادامه بده هیچ وقت دیر نیست!

برای تو یا همان من
فرستنده: مریم ۲۵ ساله
گیرنده: مریم ۳۵ ساله

#مریم_جعفری_تفرشی