لذت مادر شدن

مدت ها بود که می خواستم در مورد تجربه حس مادر شدن برای اولین بار بنویسم.اما حس و حال نوشتن را نداشتم و خیلی وقت بود که از نوشتن فاصله گرفته بودم ،دیگر اینکه نمی دانستم دقیقا این حس چگونه است و دلایل دیگر.از چند سال پیش به مادر شدن و تجربه این حس فکر می کردم،مثل همه افرادی که می خواستند و دوست داشتند مادر شوند دل مشغولی هایی داشتم.حتی چند نفر از سالهای قبل به من می گفتند که مامان خوبی می شوی.می گفتم از کجا می دانید؟می گفتند دل رحم و مهربانی.مطمئن باش.حیف است که زودتر این حس را تجربه نکنی.من در دلم خیلی خوشحال می شدم.به اینکه بچه ام چگونه خواهد شد هم زیاد فکر می کردم.اما خودم بهتر از هر شخصی به موقعیت و اهدافم و روحیه ام واقف بودم.


با خودم می گفتم باید کارهای نیمه تمام ام را تکمیل کنم و بعد اقدام کنم.یادم می آید زمانی که فقط یک سال از ازدواجم گذشته بود،یکی از افراد دور فامیل که خانم نسبتا مسنی بود به خودش جرات داده بود و  در مجلسی به من گفت بابا یک بچه بیاورید دیگر!من هم با لبخند و شوخی موضوع را رد کردم.آن زمان 26 سال داشتم و چند ماه بعدش قرار بود 27 ساله شوم.توی دلم از دست این افراد خیلی عصبانی می شدم و می گفتم به شما چه ربطی دارد و اصلا چه نفعی برای توی نوعی دارد ؟؟اما می دانستم که هر چقدر از سالهای ازدواج و عروسی بگذرد،شنیدن این حرف های پرسشگرانه و کنجکاوانه از افراد دور و نزدیک بیشتر و بیشتر می شود.


زمانی که وارد دوره ارشد شدم 23 ساله بودم.از زمان ورودم به آن مقطع تا زمان دفاعم 5 سال نا قابل طول کشید!دلایل مختلفی داشت که خیلی طولانی هستند و در این جستار مجال بحث و پرداختن به حواشی نیست.اسفند ماه 97 به لطف خدا دفاع کردم.آن زمان 28 ساله بودم.فکر می کردم دیگر وقتش است که انشاالله برای نی نی اقدام کنم و باردار شوم.اما از آن جایی که هنوز دغدغه هایی داشتم،این تصمیم را به تاخیر انداختم.کارهای نیمه تمامی داشتم که پاره ای از آنها عبارت بودند از:اصلاح محتوایی و فنی پایان نامه ارشد که خیلی از من وقت و انرژی گرفت.(هم فکری و روانی و هم جسمی)-مستقل شدن در رانندگی و جرات تنها نشستن-شرکت در کلاس های مجازی مورد علاقه ام(نویسندگی خلاق و..)-بیشتر وقت گذاشتن با همسرم و تقویت یک سری از مهارت هاو…


این جستار در حال آپدیت شدن است...