مغالطه‌ سؤال‌های بی‌معنا یا هجوم پرسش‌ها

آیا هجومی از پرسش‌ها به سراغ شما هم آمده است؟ که هیچ وقت جواب آن‌ها را نگرفته باشید؟ پرسش‌هایی که شاید واقعاً جوابی ندارند؟ یا جواب‌هایی دارند که نمی‌خواهید بپذیرید؟ یا خود را فریب داده‌اید؟ یا به نوعی دچار مغلطه‌ی دیرباوری شده‌اید؟ یا سوال‌هایی بی‌معنایی که منطقی پشت آن نیست. بنابراین شما شاید هیچ وقت پاسخ خود را نخواهید گرفت.

در پی خواندن پست مغالطه + دو پیشنهاد نگاهم به مغالطه‌ی سؤال‌ بی‌معنا افتاد. و همین‌طور پیشنهاد دوست عزیز در خصوص پرسش‌ها. به نظرم ما در طول عمرمان بسیار با سؤال‌های بی‌معنا درگیر شده‌ایم.

تعریفی که از مغالطه‌ی سؤال بی‌معنا (Meaningless Question) خواندم:

سؤال‌هایی که پاسخ‌هایی بر اساس منطق نداشته باشند یا منطقی جواب دادن امکان‌ پذیر نباشد.

مثلاً: تخم مرغ اول بود یا مرغ؟
در اطراف کعبه، بپرسید قبله کدام طرفه است؟

ما نیز در بسیاری موارد سؤال‌هایی بی‌معنایی مدام یا از خودمان یا دیگران می‌پرسیم:

پدر و مادر تو چند تا دوست داری؟

چرا ما زن شدیم؟

چرا زن‌ها این‌طوری هستند؟ مردها نیستند؟

آیا واقعاً فلان نظریه درست است؟

آیا خدا هست؟...

....


پارازیت:
جدا از بحث تعریف مغلطه سؤال بی‌معنا، برخی سؤال‌ها هم شاید پاسخ داشته باشند اما پرسیدن آن‌ها بی‌معنا باشد. نمی‌دانم در مورد این‌ها چه بگویم!؟ هجوم سؤال‌های بی‌معنا:
چرا از زنت/شوهرت جدا نمی‌شوی؟ چرا خودت را لاغر نمی‌کنی؟
چرا این‌قدر لاغری؟ چرا ازدواج نمی‌کنی؟ چرا بچه‌دار نمی‌شوید؟ ...


یا شاید هم سؤال‌های ما جواب دارند اما نمی‌خواهیم بپذیریم و خود را با این پاسخ‌ها قانع کنیم. (personal incredulity)

تعریف مغلطه‌ی دیرباوری: پذیرفتن و درک یک پاسخ یا ادعا برای افراد دشوار است، در نتیجه آن را نادرست می‌پندارند. مواقعی که فرد یا جمعی درستی یک ادعا را نپذیرند، به معنای نادرست بودن آن نیست.

مثلاً:

من می‌خوام مهندس بشوم چرا باید تاریخ یا دستور زبان فارسی بخوانم؟

آیا با صفحه اینستاگرام یا سایت زدن فروش محصولاتم بالا می‌رود؟

چرا باید غیر از درس خواندن، یک مهارت یاد بگیریم؟

چرا بچه‌ها این دوره و زمانه این طور شده‌اند؟

چرا دنیا اینقدر عوض شده؟

چی شده ما به اینجا رسیده‌ایم؟

نسل ما چی بود؟ این نسل چیه؟...

...


من هم مثل خیلی از شما‌ درگیر مغالطه سؤال بی‌معنا و همچنین مغلطه دیرباوری شده‌ام. این چالش شاید سبب شود، کمتر دچار مغالطه‌ها شویم و حرف‌ها یا بهتر است بگویم، مغالطه‌های دیگران را شناخته و درگیر نشویم. و برای سؤال‌هایی که پاسخی دارند، فکر کنیم، گوش کنیم، بخوانیم، تجربه کنیم، پاسخ خود را بیابیم و در نهایت وارد مغلطه دیرباوری نشویم.

با این حال من نیز سوال‌هایی دارم که نشئت گرفته از بی‌عدالتی‌ها و باور‌های غلط است و منتظر پاسخ نیستم، اما امیدوارم روزی با تغییر برخی فرهنگ‌ها، رعایت حقوق افراد و دیده ‌شدن‌ها، ذهنم از این سوال‌ها خالی و برای سوال‌های حاصل از آموزه‌های جدید جا باز کند.


پ.ن. 1من وقت نداشتم در مورد سؤال‌ها فکر کنم، حتما سوال‌هایی بهتری می‌شد نوشت.

پ.ن.2 شاید از نظر کارشناس‌ها برخی سؤال‌ها مغالطه‌ نباشند، نمی‌دانم؟ اما وقتی جواب منطقی وجود ندارد یا مقایسه اشتباهی صورت می‌گیرد یا نظر اکثریت این‌طور و آن‌طور باشد، فکر کنم می‌توان در حیطه مغالطه جای داد. فقط حس و نظرم را نوشتم.