مَرگ، فقط برای پیرها نیست!


کلاً به‌صورت پیش‌فرض اینطوری توی ذهن اکثر ما تعریف شده که مرگ در سنین بالا رخ میده، اما هیچ قاعده و قانونی راجع‌به زمان وقوع این پدیده وجود نداره!!
هیچکدوم از ما از مرگ در امان نیستیم، و حتی اگه توی یه پناهگاه آخرالزمانی مثل این هم مخفی بشید:

بازهم از دست مرگ درامان نخواهید بود! پس هیچ‌ راهکاری برای فرار ازش مؤثر نیست.

چندسال پیش یکی از بچه‌های مسجدمون، که سنی هم نداشت، شاید حدوداً چهارده، پونزده، خیلی نمی‌شناختمش؛ قاری قرآن بود و درکل پسرخوبی بود.
یه روز با موتورسیکلت توی خط اتوبوس بی‌آر‌تی تصادف می‌کنه و به رحمت‌خدا میره. وقتی شنیدم شوکه شدم، واقعاً انتظار نداره آدم، یه نوجوان؟!

یکی دوسال پیش تو محله قبلی‌مون، اینطور که روایت شده، یکی از دوستای مادرم، خونه‌شون موقع غذا خوردن، غذا می‌پره گلوش و سرفه پشت سرهم، اما ادامه پیدا می‌کنه و متأسفانه فوت می‌کنه.
خیلی راحت، با یه لقمه غذا! فکرشو بکنید، واقعاً آدم به هیچی بند نیست، یه چیز ساده و کوچیک می‌تونه به این زندگی پایان بده.
چندوقت پیش یه کتابی می‌خوندم، اسمش: "هنر خوب زندگی‌کردن"، نوشته‌ی رولف دوبلی، یه جایی‌ش می‌گفت این تصور که ما موقع مرگ مثلاً روی یه تخت بیمارستان باشیم و عزیزانمون دور و برمون باشن و آخرین صحبت‌ها و وصیت‌هامون رو بهشون بگیم، چرندی بیش نیست! ما تعیین‌کننده آخرین لحظات زندگی‌مون نیستیم.

آدم باید مدام به‌یاد بیاره که هرلحظه ممکنه آخرین لحظه زندگی‌ش باشه، البته نه طوری که افسردگی بگیریم و خودکشی کنیم، ولی خب یاد مرگ رو به مقداری برای خودتون تجویز کنید که مثل یه بازدارنده یا چراغ خطر براتون عمل کنه، راجع‌به این توی پُست مرگ، شاید یه ابزار صحبت کردم و آخرسر نتیجه‌گیری این شد که به یاد مرگ بودم می‌تونه مثل یه ابزار کمکی توی زندگی عمل کنه و به شما کمک خواهد کرد علی‌رغم محدودیت‌هایی که ایجاد می‌کنه.

اما الآن بحث ما اینه که ما، مثلاً من هجده ساله، یه نوجوان یا یه آدم بیست‌و‌خورده‌ای ساله، نباید منتظر باشه تا هفتاد، هشتاد سال‌ش باشه تا مرگ بیاد سراغش! آره مرگ شتریه که دم خونه هرآدمی می‌خوابه اما در نمی‌زنه! بی‌صدا و کاملاً نامحسوس، یهو به خودتون میاید و می‌بینید که بلــــــــه... اون‌موقع خدا به دادمون برسه.


کی امضاء زده؟!

یه دیدگاهی خیلی رایجه بین همه آدما، مثلاً وقتی با یه آدم سالخورده یا به اصطلاح پیرمرد یا پیرزن، مواجه می‌شن، باخودشون می‌گن: این دیگه لب گوره بابا، از عزرائیل مرخصی گرفته... و از این چرت‌و‌پرت‌ها که همه‌مون شنیدیم؛ خب من یه سوال دارم، چرا من یا اون کسی که داره اون حرف رو می‌زنه، به خودش نمی‌گه؟!

کی تضمین کرده، کی پای برگ انتقال اون آدمو از دنیای مادی به دنیای بعدی رو امضاء کرده، کی ضمانت کرده و ریش گرو گذاشته که اون زودتر از اون پیرمرد یا پیرزن نمی‌میره؟! یا با حضرت عزرائیل قرارمدار گذاشته که چندسال دورتر برن اون‌ور؟!
هیچکدوم، هیچ ضمانتی نیست، کی‌ می‌دونه که من بتونم این پست رو به مرحله انتشار برسونم یا نه؟!

چقدر برای مرگ آماده‌ایم؟! من که صفر، اصلاً منفی، اول باید منفی رو به صفر برسونم تا بعدش بتونیم حرکتی بزنیم. الآن اگه امشب آخرین شب زندگی‌مون باشه، چیکار می‌خوایم کنیم؟! شما بگید خب... اصلاً بهم می‌رزه آدم، مثل آدمی که صبح جمعه درحالی که زیرپوش تنشه، از خواب بیدارش کنن و بگن پاشو بریم عروسی خان‌دایی :)

اولین بار که به این موضوع فکرکردم، یکی‌ دو روزی ذهنمو مشغول کرد اما بعدش عادی شد برام، این بَده! آدم باید مدام به خودش یادآوری کنه که این سیم زندگی هرلحظه امکان داره disconnect (قطع ارتباط) بشه، و اون‌هم برای همیشه! درواقع دکمه‌ی power آدم زده میشه.


یه دیدگاه دیگه هم که خیلی دیدم بین آدما، اینه که مثلاً ما تا الانش زنده بودیم و زندگی کردیم، پس تا دم هشتاد سالگی همینطوری یه فرمون جلو می‌ریم دیگه بابا... سخت نگیر، شل کن لذت ببر و از این حرفا، خب اینم مثل چندتا پاراگراف قبلی، کی گفته که همینطوری ادامه‌وار پیش خواهیم رفت؟! جایی به ثبت رسیده، اصلاً فرض کنیم ثبت شده باشه، کی ثبت کرده؟! من یا فلانی؟! اهمیتی نداره، خداست که باید امضا کنه.



این Call Of Duty نیست داداچ!

زندگی با call of duty فرق داره، وقتی که بمیری، دوباره زنده نمیشی مگر روز داوری و حساب‌رسی که اون‌موقع دیگه کار تحویل داده شده :) توی بازی‌ها، آدم یه آسودگی خاطر داره که حتی اگه این مرحله بمیره، می‌تونه دوباره بیاد و مرحله رو انجام بده، اما وقتی قرار باشه که به چندین مرحله قبل‌تر برگرده و حالت save هم نداشته باشه، اون‌موقع فرد گیمر تمام حواسشو جمع می‌کنه تا مبادا خطایی انجام بده، هرچند بازم راه بازگشت داره.

خب یه گیمر وقتی برای یه بازی غیرواقعی این‌همه حواسشو جمع می‌کنه، منی که توی یه جهان واقعی زندگی می‌کنم، چرا نباید حواسمو جمع کنم؟! چون بعدش حتی به چندمرحله قبل‌تر هم برنمی‌گردم، اون موقع دیگه PC یا کنسول رو از برق می‌کشن و نابودش می‌کنن، بعدش می‌برنت زیر ذره‌بین تا ببین چطوری بازی کردی، حالا هی بیا بگو حواست نبود gun (تفنگ) اشتباهی برداشتی، اِسنایپ خوب نبود باید شات‌گان برمی‌داشتی، کسی گوش نمی‌کنه که آخه.


نه من، نه شما، و نه هیچکس دیگه، براش هیچ سند و تضمینی وجود نداره که فقط در دوران پیری مرگ سراغش میاد! حتی یه‌ذره هم ضمانت وجود نداره!

آقاجان یه کلام، مرگ فقط برای پیرها نیست! تمام.
مرسی از اینکه مطالعه کردید.