دانشجوی کارشناسیارشد ارتباطات اجتماعی، مشتاق نویسندگی و ویراستاری، کپیرایتر
نامهای به محبوبم
محبوبم، سلام!
امیدوارم حالتان خوب باشد. این نامه را با کمی عجله مینویسم، چون فقط دو هفته وقت داریم. دو هفته مانده که پاییز عزیزمان برسد، ولی من و شما هنوز به هم نرسیدهایم. واقعاً «تا کی به تمنای وصال تو یگانه؟»
اگر مشکل شما فاصلهٔ مکانی است، کمی بیشتر دندان روی جگر بگذارید تا به وطن برگردم. اگر هم مشکلتان فاصلهٔ زمانی است و مثلاً قرار است در ۱۰ سال آینده قسمت یکدیگر شویم، برایتان متاسفم. مگر من اینجا مسخرهٔ شما هستم؟ ۱۰ سال بعد که من دیگر حال و حوصلهٔ این عشق و عاشقیها را ندارم و حتی اگر به جای نخ، طناب هم بدهید، دیگر شما را آدم حساب نخواهم کرد و میگویم: «برو پیش همون که از ۱۰ سال پیش وردلشی.»
قبول دارم که کمی کنترلم را از دست دادم، ولی این چیزی از ارزشها و عشق من نسبت به شما کم نمیکند. ما شما را خیلی دوست داریم، خیلی. شما خیلی قشنگ هستید، خیلی. این دو جمله را با لحن رامبد جوان بخوانید تا عمق احساسم را کاملاً متوجه شوید.
تاکید من برای عاشق شدن در پاییز به این دلیل است که در این فصل، همهچیز در بهترین حالت قرار میگیرد. هوا خوب است، باران میآید و هوا دونفره میشود، هنگام قدم زدن به صدای خشخش برگهای رنگارنگ پاییز گوش میدهیم، نارنگی و انار و خرمالو میخوریم، هودی میپوشیم و رادیو چهرازی گوش میدهیم. فقط از آنجایی که من حوصلهٔ دانه کردن انار ندارم، زحمت این کار با شما باشد.
زمستان که سرد است و من تا حد امکان از خانه بیرون نمیآیم. در بهار هم که دو قدم راه میروم و پنجبار عطسه میکنم. تابستان هم گرم است و اصلاً اعصاب ندارم. بنابراین قرار ما همان پاییز باشد.
تا زمانی که برگها تغییر رنگ میدهند و من دنبال هودی جدید میگردم، شما هم پلیورهای پاییزهٔ خود را رو کنید که خیلی کار داریم. منتظر رسیدن خبری از سمت شما هستم.
ارادتمند، با عشق!
مطلبی دیگر از این انتشارات
چالش کاربر پریسا:)
مطلبی دیگر از این انتشارات
چالش ۲۱ _ روز نهم
مطلبی دیگر از این انتشارات
نسبیت انیشتین و نسبیت حال و احوال ما