همینگوی ناتوان نبود!

ساده‌نویسی به قدر ساده‌زیستی اهمیت دارد و ذهن را زلال، ساکت و ساکن نگه می‌دارد. ساده نویسی به معنای پشت سرهم نهادن کلمات کوچه‌خیابانی و بی‌مایه نیست. گرچه توانایی ساده‌نویسی زمانی شکوفا می‌شود که با طیف وسیعی از واژگان نغز آشنایی داشته باشیم. این آشنایی، بی‌شک، رهاورد خواندن است و البته بسیار خواندن. همینگوی، که خود یکی از مهم‌ترین ساده‌نویسان (و البته از ارزشمند‌ترین نثرنویسان) آمریکایی است، در باب شیوۀ نوشتار خود چنین می‌گوید:

«من از بکار بردن کلمات دیرفهم و به اصطلاح "شکسپیری" ناتوان نیستم، امّا تصور نمی‌کنم ساده‌نویسی هم کار ساده‌ای باشد.»

لازمۀ ساده‌نویسی و مهم‌تر از آن "نغزنویسی"، صد البته تسلط ویژه و چیرگی تمام‌قدر بر روی زبان می‌باشد. نویسنده اوقاتش را با زبان می‌گذراند و هنر اصلی او استفادۀ بجا و زیرکانه از کلمات است. کلماتی که جای خود را به خوبی در جمله می‌یابند و می‌درخشند. درخششی که تنها بر اثر تجربه چندسالۀ نویسنده در باب آشنایی با زبان پدیدار می‌شود.

پیشنهاد می‌کنم این پاره از مقدمه نجف دریابندری بر داستان "وداع با اسحله" اثر همینگوی را با هم بخوانیم:

"همینگوی، مکرر گفته است که یک دورۀ نسبتاََ طولانی از عمر خود را _ به طور تمام وقت _ وقفِ فراگرفتن نثرنویسی کرده است" و دقیقا به همین دلیل است که می‌بینیم هنگامی که نخستین مجموعۀ داستان‌های بسیارکوتاه او به نام "در زمان ما" منتشر می‌شود؛ طرز برخورد تازه‌یی با زندگی در ادبیات پدید می‌آید. راه‌نویی برای انتقال احساسِ نویسنده به خواننده ارائه می‌شود"

نادر ابراهیمی جمله‌ای دارد با این مضمون که انسان‌های پرحرف و گزاف‌گوی، همان‌هایی که زیاد می‌گویند، لزوماََ نویسندگانی مسلط و چیره بر زبان و نثر نیستند. مسلماََ استفاده از کلمات تکراری و به اصطلاح چرندگویی به معنای انس و لمس عمق کلمات نیست. نویسنده خوب زمانی نویسندۀ خوب به حساب می‌آید که با کلمات زندگی کند. کلمات را دوستان خود قرار بدهد و با آنها گفتگوهای سرنوشت ساز بسازد. و هر روز به تعداد این دوستان بیفزاید تا محض اطمینان در آینده تنها نماند!