«دنبالهروِ هرکسی نباش، ولی از هرکسی توانستی یاد بگیر!» آدرس سایت: dastandaz.com | ویراستی: Dast_andaz@ | ایمیل: mohsenijalal@yahoo.com
چالش هفته! (چالش ۲۱ : دانشگاه یا مهارت؟!)
شما که لیسانس داری!
مقدمه:
اِفاِف دم در خراب شده است. به چند الکتریکی محلّه سر میزنم. میگویند کار تعمیر انجام نمیدهیم. اگر هم انجام بدهیم صرف نمیکند برای تعمیر افاف مغازه را تعطیل کنیم. آخر با کلی رایزنی در بین فک و فامیل، یک جوان هجده و شاید هم نوزده ساله آمد و اِفاِف را عرض ده یا پونزده دقیقه تعمیر کرد. چقدر میشود؟ چون آشنا معرفی کرده ۵۰ هزار تومان کافی است. عبارت "قابلی ندارد" برای قدیم بود!
چند سال پیش پدر شریفم میگفت که یک روزی میآید که دیگر کسی نمیتواند به راحتی امروز، یک برقکار، آهنگر، کچکار، بنا و ... پیدا کند. گفتم چرا؟ گفت من بنّا هستم، کدامیک از شما که فرزندم هستید آمدید یاد بگیرید؟ فلانی گچکار حرفهای است، چهار پسر دارد. کدامیک از پسرهایش گچکاری را از پدرشان یاد گرفتند؟ هیچکدام! فلانی، فلانی، فرزندانش، ... همینجوری گفت و گفت، علایم و نشانهها را یکی یکی بررسی کرد و پیشبینی کرد که کمکم کمتر کسی تن به این کارها میدهد و اکثراً به دنبال کار راحت و پول یامُفت خواهند رفت.
حالا هر وقت یکی از همکاران از بنده میپرسند که یک بنّا، گچکار، مکانیک، ... و یا نقاشِ خوب سراغ داری به یاد حرفهای آن روز پدرم میافتم.
چند سوال برای قلقلک مغزها:
شما تصمیم به رفتن دانشگاه دارید؟ کدام دانشگاه؟ شما میخواهید دانشجو شوید؟ کدام دانشجو؟ هدف شما از شرکت در کنکور و قبولی در دانشگاه چیست؟ چند سال دارید؟ چند مهارت را حرفهای بلد هستید؟ چقدر امیدوار هستید که بعد از دانشگاه، کاری مناسب بیابید؟
به چه شرطی دانشگاه برویم؟
به این شرط دانشگاه بروید که:
- در رشتهای تحصیل کنید که واقعاً به آن خیلی علاقه دارید و یا به شغل مورد علاقهتان ختم خواهد شد.
- در رشتهای تحصیل کنید که در کنار تحصیل در آن رشته، مهارتش را هم در حال آموختن هستید.
- رشتهای که انتخاب میکنید میتواند به یک شغل مستقل مانند وکالت و... بینجامد.
- دانشگاهی که میروید به درد بخور باشد. از رفتن به دانشگاههای، هردمبیلی، پولی و یا وقتتلفکن، به شدّت پرهیز کنید. عمر و سرمایهی شما بیشتر به درد این دانشگاهها و گردانندگانشان میخورد تا این دانشگاهها به درد شما! لطفاً این دانشگاهها را بگذارید برای افرادی که:
یک: پارتی دارند و فقط یک مدرک کم دارند.
دو: شخصیت مستقلی ندارند و تحت تاثیر اصرار خانواده هستند و مجبورند.
سه: برای فرار از خدمت سربازی، ازدواج و یا رهایی از حرف مردم و اطرافیان به دانشگاه میروند.
چهار: پولدار هستند ولی باهوش نیستند و به یک مدرک تحصیلی، به عنوان یک آپشن برای فخرفروشی، بسیار نیاز دارند.
پنج: محیط دانشگاه را مکانی امن برای ارتباط با انواع و اقسام جنس مخالف، آشنایی با انواع و اقسام مواد مخدر و عشق و حال میدانند.
شش: ... !
اگر هردمبیلی به یک دانشگاه هردمبیل برویم!
بیایید فرض کنیم شما یک جوان ۱۸ ساله هستید. اگر بلافاصله بعد از پشت سر گذاشتن دوران متوسطهی دوم، در یک دانشگاه معمولی قبول شوید و یا در یکی از رشتههای بدون کنکور، ادامه تحصیل بدهید و بعد از چهار سال، یک مدرک کارشناسی بگیرید، به ۲۲ سالگی رسیدهاید. حالا باید دو سالی هم به خدمت سربازی بروید. بروید و برگردید تا به خودتان بیایید یک جوان ۲۴ و ۲۵ ساله هستید که هنوز هیچ شغلی ندارد و هیچ مهارتی نیز بلد نیست. اگر پارتی نداشته باشید چقدر امکان دارد که بتوانید در یک ادارهی دولتی و یا حتی در یک شرکت خصوصی کاری پیدا کنید؟ حالا گیریم کار هم پیدا کردید، قرار است چقدر به شما حقوق بدهند؟ این محاسبات در خوشبینانهترین حالت ممکن است، وگرنه اگر شما یکی دو سال وقت صرف قبولی در دانشگاه کنید و بعد دو سال هم خدمت سربازی بروید و چند سالی هم دنبال کار بگردید، از سن سی سالگی عبور کردهاید و هنوز اندر خم یک کوچهی پیدا کردن شغل و کسب درآمد هستید چه برسد به خرید خودرو و خانه و یا جور کردن شرایط ازدواج و تشکیل خانواده. لطفاً خسارات روحی و روانی ناشی از عمر و سرمایهی تلف شده که به هیچ محصولی ختم نشده را فراموش نکنید.
یک و یا چند مهارت به دردبخور و پر مشتری یاد بگیریم:
ای کاش بتوانید در همان دوران مدرسه، یک مهارتی را بیاموزید. این بهترین اتّفاق ممکن است. حالا بیایید فرض کنیم شما یک جوان ۱۸ ساله پاستوریزه هستید که فقط درس خوانده و هنوز هیچ مهارتی نیاموخته و تصمیم گرفته که وقتش را به هیچ وجه برای اخذ یک برگه کاغذ آ_چهار روغنی که به درد درست کردن یک موشک کاغذی هم نمیخورد تلف نکند. میروید خدمت و بر میگردید. در دوران خدمت با افراد مختلف و تجربیات متنوع آنها آشنا میشوید. در طول خدمت خوب فکر میکنید که بعد از خدمت میخواهید چه مهارتی کسب کنید و چه شغلی اختیار کنید. خدمت که تمام شد با توجه به علاقهای که دارید یک دورهی مهارتآموزی که بین سه تا شش ماه است را پشت سر میگذارید و با شرکت در آزمونهای مخصوص، مدرک فنیحرفهای آن مهارت را نیز میگیرید. این مهارت میتواند تعمیر خودرو، برق خودرو، برق خانگی، کلیدسازی، تعمیر گوشی همراه، نصب و تعمیر پکیج، آرایشگری، خیاطی و یا هر مهارت دیگری باشد. شما هنوز در سن ۲۱ سالگی به سر میبرید و یک مهارت را نیز به خوبی آموختهاید. آیا احتمال اینکه بتوانید در این مهارت، مشغول شده و کسب درآمد کنید بیشتر نیست؟ احتمال اینکه شما زودتر به یک درآمد مناسب برای تشکیل زندگی برسید بیشتر نیست؟ آیا به این فکر کردهاید که شما با پرداخت هزینهای کمتر از هزینهی یک ترم از دانشگاه آزاد و ... میتوانید یک مهارت را به خوبی یاد بگیرید؟ آیا به این فکر کردهاید که با هزینهای که برای تحصیل در دانشگاه آزاد پرداخت میکنید میتوانید چند مهارت را بیاموزید و ابزار لازم برای انجام چند مهارت را تهیه کنید؟ البته این را در نظر داشته باشید که شما برای یادگیری یک مهارت به جز علاقه باید به شهر و محل زندگیتان و نیازمندیهای آنجا نیز توجه داشته باشید. شما اگر در یک روستا و یا شهر کوچه زندگی میکنید، هر مهارتی نمیتواند به کسب درآمد بینجامد.
کدامیک بیکارتر هستند؟ درسخواندهی مهارت نیاموخته و یا درسنخواندهی مهارت آموخته؟
یک نگاه به دور و اطراف خود بیندازید. چند نفر در فک و فامیل شما بیکار هستند؟ از این بیکارها چند نفر تحصیل کرده و چند نفر دارای مهارت هستند؟ چند نفر را میشناسید که از عمری که صرف رفتن به دانشگاه کردند پشیمان هستند و چند نفر را میشناسید که از مهارتی که آموختند پشیمان هستند؟ چند نفر را میشناسید که در میانهی راه دانشگاه را ترک کرده و یا تغییر رشته دادهاند؟
سن یادگیری مهارت و رفتن به دانشگاه!
برای کسب یک مهارت بهتر است که تا جوان و سر حال و بانشاط هستید بشتابید ولی برای رفتن به یک دانشگاه هردمبیلی و یا حتی یک دانشگاه خوب، همیشه وقت است!
عواقب و یا عوارض دانشگاه!
دانشگاه میتواند شما که تا قبل از رفتن به دانشگاه حتی نماز شب میخواندید را کافر کند! دانشگاه میتواند شما را که تا قبل از رفتن به دانشگاه، در همین ویرگول یک یادداشت پنج دقیقهای در وصف حجاب مینوشتید را به کسی تبدیل کند که یک یادداشت پنجاه دقیقهای در نفی حجاب بنویسد! البته دانشگاه میتواند شما را به شخصیتی باسوادتر تبدیل کند ولی لزوماً شما را با معرفتتر نمیکند! البته دانشگاه میتواند شما را با معرفتتر هم بکند. امّا کدام دانشگاه؟ کدام استاد؟ و کدام همکلاسی؟!
آیا این یادداشت صرفاً پسرانه و مردانه بود؟
خیر. این یادداشت میتواند به درد هر کس با هر جنسیتی بخورد. تفاوت در یک خدمت سربازی رفتن است و نوع رشته و یا مهارتی که دختران و یا پسران باید انتخاب کنند.
چند کلام با پدران و مادران دلسوز
تو را به هر کسی که میپرستید به فرزندتان این همه اصرار نکنید که حتماً باید به دانشگاه بروند. به والله احتمال اینکه دانشگاه زندگی و عاقبت فرزند شما را خراب کند بیشتر از این است که به او علم، معرفت، مهارت بیاموزد و یا به او خوشبختی عنایت کند. فرزند شما اگر دارای شخصیتی پخته و مستقل باشد، پس از پایان تحصیل، فقط متوهمتر و متوقعتر خواهد. متوهمتر از این بابت که خیال میکند همه چیز را میداند و متوقع از این رو که دیگر به کمتر از پُشت میز تمیز و صندلی گردان نشستن قائل نیست و تن به هر کاری هر چه قدر هم که شریف باشد نخواهد داد. به جای اینکه فرزندتان در رویای رفتن به دانشگاهی مانند شریف باشد، به او شرافت و یافتن یک کار شریف را بیاموزید. لطفاً تحت تاثیر لفظ "موسسات آموزش عالی" قرار نگیرید. از آموزش عالی، دیگر کمتر خبر است. این موسسات اگر موسساتی برای آموزش دانی و یا فانی (!) نباشند، کمتر پیش میآید که محفلی برای آموزش عالی باشند!
خوشبختانه!
خوشبختانه تعداد صندلی خالی دانشگاههای بیفایدهی کشور هر سال بیشتر میشود. خوشبختانه هر سال بر تعداد کسانی که متوجه شدهاند تحصیل در این دانشگاهها به هیچ دردی نمیخورد، افزوده میشود. خوشبختانه تعداد کسانی که متوجه شدهاند استخدام یک فرد ماهر بهتر و بهصرفهتر از استخدام یک فرد صرفاً دارای مدرک دانشگاهی است، بیشتر شده است. فقط امیدوارم عمری که صرف رفتن به دانشگاهی بیهوده نمیشود، در جایی بیهودهتر از دانشگاه صرف نشود!
برای حضور در چالش هفته:
شما اگر مایل بودید تجربیات خودتان از تحصیل در دانشگاه و کسب مهارت بنویسد. بنویسید تصمیم دارید به دانشگاه بروید یا مهارت بیاموزید؟ اگر از این تصمیم عبور کردهاید، نتیجهای که به آن رسیدید را بنویسید. لطفاً هشتگ "چالش هفته" یادتان نرود. متشکرم.
جایزه:
در پایان هر ماه، به کسی که بهترین، موثرترین و قویترین (نه لزوماً بیشترین!) حضور را در "چالش هفته" و یا "حال خوبتو با من تقسیم کن" داشته باشد «یک کتاب+یک نامه» هدیه خواهم داد. انشاءالله.
چالش پیشنهادی از سوی خانم «حدیث علاقهبند»:
یادداشت مرتبط:
سه چالش پیشین که همچون چالشهای قبلتر همچنان میتوانند بهانهای باشند برای نوشتن شما:
دو یادداشتی که در طول هفتهی پیش منتشر کردم:
حُسن ختام : به نقل از کتاب «کتاب درآمدی بر تفکر انتقادی» نوشتهی «حسن قاضی مرادی»
اغلب ما در پرسشگری مهارتی نیافتهایم. ما جهان را آنگونه که به ما معرفی میشود میپذیریم. وقتی هم که میپرسیم پرسشمان مبهم، سطحی و چندپهلو است. پرسشهای ما اغلب پرسشهایی نیستند که جستجوی گسترده و پردوام پاسخ را در ما برانگیزند؛ اما تا در پرسیدن و تداوم آن توانمند نشویم حتی اگر اطلاعاتی در زمینهای داشته باشیم فقط آگاهیای داریم که در ذهنمان به «خاطره» تبدیل میشود. ذهن ما صندوقچه اطلاعات و آگاهیهایی است که «مالک» آنهاییم؛ اما نمیدانیم با آنها چه میتوانیم بکنیم. آگاهی وقتی از تبدیل شدن به خاطره در امان میماند که پیوسته پرسش برانگیزد و خودش نیز به پرسش گرفته شود. سترونی ما، در درجه نخست، ناشی از ناپرسشگری ما است.
مطلبی دیگر از این انتشارات
سه گانه ی مرگ
مطلبی دیگر از این انتشارات
چالش هفته| پاسخنامه دستانداز!
مطلبی دیگر از این انتشارات
رویای خود را زندگی کنیم