چوپان دروغگو یا جرج‌واشنگتن؟

نویسنده:سعیده ملایی

منتشر شده در مجله واو

داستان (The boy who cried wolf) که به فارسی چوپان دروغگو ترجمه شده ماجرای چوپان جوانی است که برای خوش‌گذرانی گاهی به دروغ فریاد «گرگ! گرگ!» سر می‌دهد. از قضا روزی گرگ به گله‌اش می‌زند و مردم گمان می‌کنند باز هم دروغ می‌گوید و بنابراین کسی به کمک او نمی‌رود. در برخی نسخه‌های افراطی قدیمی، گرگ چوپان را می‌خورد و به سبک زندگی رذالت‌بار او پایان می‌دهد!

ازوپ نویسنده این داستان است و سوال این است که ازوپ کیست و چرا افسانه‌ها و داستان‌هایش از جمله چوپان دروغگو هنوز هم خوانده می‌شود و یا مثلا چرا هانری ریشه فرانسوی یا ناصرخسرو قبادیانی برخی از افسانه‌های او را به نظم و نثر درآورده و دوباره‌نویسی کرده‌اند و بعد هم سر از کتاب‌های بچه‌های دنیا درآورده است؟!

ـ بردگان در خدمت ادبیات کودک

آقای ازوپ پدر افسانه‌های کهن، برده‌ای در یونان باستان بود. در یونان و روم باستان برده‌ها جزوی از آموزش و پرورش کودکان به شمار می‌رفتند و نقش مهمی در انتقال آموزه‌های اخلاقی به کودکان ایفا می‌کردند. بسیاری از معلمان و مربیان کودک در عصر کلاسیک، جزو طبقه بردگان بودند.

بچه‌ها در عصر کلاسیک با تعداد زیادی برده احاطه می‌شدند. مثلا گروهی از برده‌ها مسئولیت حمل کتاب‌ها و جابه‌جا کردن وسایل شنا و لباس‌ها و… را بر عهده داشتند. به این برده‌ها پداگوگ ( The Pedagogues) گفته می‌شد.


آنها عموما خارجی و یا اسیر جنگی بودند و به اندازه کافی قوی نبودند که مثل برده‌های سالم بتوانند کارهای سنگین مانند بازرگانی، کشتیرانی و .. انجام بدهند.

کودکان ثروتمند گروهی از بردگان را در خدمت داشتند که نشانه‌ای از موقعیت منحصر به‌فرد اجتماعی و ثروت پدر و مادرانشان بود. در کتاب اسکندرمقدونی نوشته هارولد لمب آمده، المپیاس مادر اسکندر، چند کودک برده و فقیر را به دوستی با اسکندر نازپرورده گمارد تا او تجربه آشنایی با طبقات فرودست جامعه را پیدا کند و تک‌بعدی و خام بار نیاید.

خواندن، نوشتن و بردگان سه رکن ادبیات و آموزش کودکان در عهد باستان بودند. البته منظور از ادبیات، شکل امروزی و تعریف‌شده ادبیات کودک نبود بلکه ارائه ساده و قابل فهم متون بزرگسالان مثل داستان‌های هومر برای آنان بوده است.

افسانه‌سرایی از زمان تاریخ باستان مهارتی خاصِ طبقات فرودست جامعه بود و در گذر تاریخ به شکل شعر یا نثر به دست سایر نویسندگان بازنویسی شد. اسم بعضی از این برده‌ها در فهرست حکیمان و آدم‌های با فهم و کمالات تاریخ به یادگار مانده است.

ـ ازوپ و ادبیات کودک
نام ازوپ با ادبیات کودکان گره خورده است. افسانه‌های او مورد پذیرش عام و خاص است و از زمان افلاطون تا به امروز سنگ زیرین آسیاب ادبیات کودکان به حساب می‌آید؛ حکایات او شرح داستان حیوانات سخنگو، یا رعایایی بودند که برخلاف جهت آب حرکت می‌کردند.

افسانه‌های ازوپ در نقد سیاسی، اجتماعی و آموزش اخلاقی در قرون وسطی، رنسانس و حتی عصر مدرن جایگاه قابل توجهی داشته است. این افسانه‌ها هرچند با هدف آموزش بچه‌هاست اما برای همه اعضای خانواده، اربابان و بردگان، حکام و رعیت‌ها قابلیت خوانده شدن دارد.

ازوپ در افسانه‌های خود از شیوه استعاری برای بیان آموزه‌های اخلاقی استفاده می‌کند. «جزء» را به جای «کل»، و «خاص» را برای دلالت «عام» به کار می‌برد. مخلوقات صامت در افسانه‌های او حرف می‌زنند. زبان افسانه‌هایش به حکمت و مثل‌های مسیحی شباهت داشت، به همین دلیل مورد علاقه مسیحیان قرار گرفت، و به جایگاه منحصر به‌فردی در تعلیم و تربیت کودکان مسیحی دست یافت. معلمان کلیسا و دیرها به ویژه در قرون وسطی، از آموزه‌های ازوپ بهره‌های فراوان بردند، مثلا در آموزه‌های مسیحیت افعی نماد رذالت و یا آگاهی همچون درخت است. افسانه‌های ازوپ این تمثیل‌ها را تقویت می‌کرد و شاخ و برگ می‌داد.

ـ رقابت بین جرج واشنگتن و چوپان دروغگو
پژوهش‌های جدید نشان می‌دهد داستان چوپان دروغگو تاثیر معکوس روی کودکان دارد و بچه‌ها بعد از شنیدن داستان چوپان دروغگو بیشتر از قبل دروغ می‌گویند. در تحقیقی که اشلی مریمان و پو برونسون نوشته‌اند، تاثیرات داستان چوپان دروغگو روی کودکان بررسی و این نتیجه حاصل شد که بچه‌ها بعد از شنیدن این داستان تمایل بیشتری برای دروغ گفتن دارند.

در مقابل تحقیقات نشان داد، داستان جرج واشنگتن و ماجرای درخت گیلاس، روی کودکان نتیجه مثبت‌تری داشته و آنها را بیشتر به راستگویی ترغیب کرده است. جرج واشنگتن که تک درخت گیلاس محبوب خانواده را با اره قطع کرده بود در پاسخ به سوال پدر عصبانی‌اش که دنبال مقصر بود حقیقت را گفت و با تحسین پدرش مواجه شد. پدرش به او گفت شجاعت راستگویی و دفاع از حقیقت برای او از داشتن یک باغ پر از درخت گیلاس هم با ارزش‌تر است.

داستان جرج واشنگتن و درخت گیلاس در تشویق رفتار صادقانه در بین کودکان موثرتر بود زیرا جرج شش ساله برای گفتن حقیقت مورد تحسین و توجه مثبت قرار می‌گیرد. به عبارت دیگر، این مطالعه نشان می‌دهد که آنچه کودکان به آن نیاز دارند، تهدید به تنبیه برای دروغ گفتن نیست، بلکه تشویق به گفتن حقیقت برای پاداشی است که در ارج نهادن به حقیقت نهفته است. برای آموزش اخلاقیات، فقط کافی نیست به کودکان بیاموزیم که دروغ گفتن اشتباه است و مجازاتی در کار است، اینجاست که نقص داستان «چوپان دروغگو» که بر پایه «ترساندن» بنا شده خود را نشان می‌دهد. معلمان و والدین خوب است به کودکان بیاموزند که صداقت مهم است و برای ارزشمند بودن راستی و نه برای ترس از فقدان‌ها، باید صادق بود.

طبق این مطالعه داستان جرج واشنگتن، دروغگویی را در پسران ۷۵ درصد و در دختران ۵۰ درصد کاهش داد. محققانی که این آزمایش را انجام دادند نام جرج واشنگتن را حذف کردند تا شهرت این رئیس‌جمهور، روی روند تحقیقات اثر نگذارد. و به این ترتیب ایده داستان بسیار ساده شد: داستان پسر کوچکی که با شجاعت راست گفت و تشویق شد، نه بیشتر و نه کمتر.‌

هرچند در صحت این مقاله و سوگیری آن می‌توان دچار تردید شد، زیرا آمریکایی‌ها همیشه سعی داشته‌اند چهره‌ای پاک و آرمانی از جرج واشنگتن اولین رئیس‌جمهور ایالات متحده ارائه بدهند و به همین منظور تمایل زیادی دارند ماجرای راستگویی جرج و درخت گیلاس را به جای چوپان دروغگو برای مخاطبان آمریکایی و شاید همه مردم دنیا نهادینه کنند. با این حال نتیجه این تحقیق که آموزش بر پایه پاداش و نه بر پایه تنبیه را ترویج می‌کند، قابل قبول است.