جوانی جویای راه...
کــوله پُشتــیِ یــک کُنکــوری | قسمت دوم
"قسمت دوم: آمادگی روانی"
با توجه به قسمت اول، بهنظر میاد که کنکور رو انتخاب کردید یا قصد دارید که انتخاب کنید و الآن اومدید سراغ قسمت دوم؛ تقریباً میشه گفت از این قسمت بهبعد، دیگه روی صحبتمون با دوستانی هست که میخوان کنکور رو درپیش بگیرن ولی استثنائاً این قسمت میتونه برای سایر دوستان هم مفید باشه.
یه ضربالمثل نهچندان معروف داریم که میگه: "اول عمق آب رو بپرس، بعدش توش شنا کن"، اینو اولین بار توی یه کتاب داستان دوران بچگی خوندم.
چرا این ضربالمثل رو گفتم؟! چون خیلیخیلی مهمه، اگر یادتون باشه، قسمت اول، گفتیم که شما باید اول کار تکلیف خودتون رو مشخص کنید، شناخت راه هم بیربط به این موضوع نیست، پس باید بدونیم در مسیر کنکور با چه چیزهایی قراره روبهرو بشیم.
استخرت رو بررسی کن!
حالا اینجا یه استثنائی داریم، و اونهم اینکه، عمق این استخر (در ضرب المثل)، برای افراد فرق داره و هرکس عمق منحصر به فرد خودشو داره، البته شاید برای بعضیها مشابه باشه، ولی شما باید عمق استخر خودتون رو بررسی کنید، نه برای دوست خرخونتون یا پسرخاله و امثال اینها.
گذشتهی آموزشی افراد یکسان نیست!!
یکی مثل من، سالهای دهم و یازدهم به کرونا خورده و آسیب جدی از لحاظ درسی دیده، اما یکی هم، دو سال اول دبیرستان براش طلایی و پرثمر بوده.
اصلاً بریم عقبتر، مدرسهی دوران راهنمایی، اینکه تیزهوشان بوده، نمونه بوده، غیرانتفاهی و یا دولتی بوده، اینا بیتاثیر نیست برای یه کنکوری، البته در عرصهی مسیر و نه لزوماً نتیجه نهایی!
پس از اونجایی که من نمیدونم شما چه وضعیتی دارید و گذشتهی آموزشیتون چطور بوده، نمیتونم بگم دقیقاً باید آمادگی روانی برای مواجه شدن با چه چیزهایی رو داشته باشید، اما میشه مثال زد خب!
مثال: خودم (عمق استخر: 1000 متر)
توی قسمت صفر، دربارهی خودم اشاراتی کردم اما الآن کاملتر میگم.
دوران راهنمایی، مدرسه عادی دولتی میرفتم، جنوبغرب تهران، خب عمدتاً کم بودن بچههایی که واقعاً پیگیر درس بودن، تعریف از خود نباشه ولی منم اوضاعم زیاد بد نبود.
کیفیت آموزش معلمها با معلمهای نمونهدولتی و یا تیزهوشان قابل قیاس نبود، همزمان که ما سال هشتم یا نهم، کتاب درسی رو پیش میرفتیم، رفیقهای الآنم که قبلاً نمونهدولتی بودن، داشتن چیزهایی فراتر از کتاب و مربوط به سالهای بالاتر رو میخوندن.
سال نهم شد و از اونجایی که میدونستم دبیرستان های دولتی عادی هم مثل همون مدرسهای که بودم تعریفی ندارن، سراغ آزمون نمونهدولتی رفتم و خداروشکر قبول شدم، اما این تازه شروع کار بود!
همین که خواستیم سال دهم رو شروع کنیم، پدیدهی خانهخرابکن کرونا، سر و کلّش پیدا شد!
لعنتباد بر آموزش مجازی و هرچی کلاس آنلاینه، البته ما از بسترهای مجازی مثل اسکایروم و امثال اینها استفاده میکردیم اما راجع به آموزش و پرورش یا دوران مدرسه، مخصوصاً ابتداییها، آموزش مجازی بهدرد لای جرز دیوار هم نمیخوره.
بیچاره اونهایی که با شاد سر و کله میزدن! مگه با پیامرسان هم میشه درسخوند آخه؟!!
سال دهم ما کلاً یک روز حضوری کلاس داشتیم، اونهم به صورت زوج و فرد، همراه با ماسک، الکل و یه نیمکت فاصله بین بچهها.
معلم ریاضی اومد داخل، اسمش آقای اسکندری بود، معلم مَشتیای بود؛ شروع کرد به درس دادن اتحادها.
کلی اتحاد جدید نوشت پای تخته که من فقط اتحاد جمله مشترک و مزدوج رو پایهی نهم از معلممون یاد گرفته بودم.
مثل بقیه پول خیارشور به تخته نگاه میکردم و چیزی که باعث تشدید این حیرت من میشد، این بود که بچههای کلاس چون چندجلسه زودتر از من درکلاس بودن، اینها رو بلد بودن و من بلد نبودم!!! واقعاً عذابآور بود و احساس گناه میکردم از اینکه بلد نیستم، اونهم چیزی که بهم یادندادن.
دهم به صورتی کاملاً فجیع (دلیلش در قسمت صفر) سپری شد و یازدهم نصف سال حضوری بود، باز شرایط بهتر شد اما وقتی به آخر سال رسیدیم، یعنی تابستون 1401، من توشهی خیلی سنگینی از دوسال پایه نداشتم علیرغم اینکه خودم رو جرواجر کردم، و این باعث شد که عمق استخر من، خیلی زیاد شه، شاید صدها متر!
پس مجبور شدم بار سنگینی رو متحمل بشم، سه سال دهم، یازدهم و دوازدهم که درپیش بود رو باید در کمتر از یکسال کلکش رو میکندیم!
بقیه بچهها وضعشون چطور بود؟! خب به لطف کرونا، همه یه ترکشی تو بدنشون فرو رفت اما برای بعضیا در حد یه بخیه، برای بعضیها هم (من :) ) در حد خمپاره!
بودن بچههایی تو مدرسه که مشکل خاصی تو پایه نداشتن و فقط ایرادات رو رفع میکردن، مثل ساختمونی که پیریزی شده و فقط مونده پنجرهها و جزئیات بصری...
ساختمون من چی؟! خب اصلا زمینش برای پیریزی حفاری نشده بود که بخواد درب و پنجرهای نصب شه :)))
پس آمادگی این رو پیدا کردم که تابستون، پاییز، زمستون، بهار و یکی دو هفتهی اول تابستون سال بعد رو پیگیر درس باشم و خودمو برای کنکور آماده کنم!!! هیچ تفریح خاصی، بازی، سفر، نوروز و یا فیلم و سریالی درکار نبود، درس و درس و درس...
عمق استخر من زیاد بود.
+ مجبورت کردن؟! نه خودم خواستم.
حالا این شمایید که تعیین میکنید چه میزان باید زحمت بکشید و وقتبذارید و ببینید عمق استخرتون چقدره، وقتی متوجه شدید که با خودتون چندچندید، اون موقع باید آمادگی روانی سختیها و چالشهای مسیر رو داشته باشید تا بتونید کار رو بدون استرس شروع کنید.
قسمت های قبلی این مجموعه:
قسمت صفر
قسمت اول
مطلبی دیگر از این انتشارات
زندگی پاک کن ندارد...
مطلبی دیگر از این انتشارات
پادکست هایی که به دردم خوردن...
مطلبی دیگر از این انتشارات
چالش هفته! (چالش هفدهم: آزمون صبر!)