مرجع تخصصی فایلهای املاک و دانشنامه جامع شهر جدید پرند | www.WIKIParand.ir
مدرسه اقتصاد: ۸ نظریه برای رهبری یک تیم موفق
به جلسه چهارم از مدرسه اقتصاد خوش آمدید. حالا که بیزینس پلن خود را با شاخص تست مامان سنجیدهاید، وقت آن رسیده تا خودتان را برای رهبری یک تیم موفق آماده کنید. اما به نظر شما برای موفقیت در رهبری یک تیم، به چه چیزی نیاز دارید؟
عنوان این جلسه به کلمه نظریه های رهبری اشاره دارد؛ اما شاید بپرسید موفقیت چه ارتباطی با این نظریه دارد؟
هدف از این نظریه این است که علل و روش های رهبر شدن برخی افراد را تبیین کنند. این نظریه ها معمولا بر خصوصیات رهبران تأکید دارند، اما بعضی از آنها هم سعی می کنند رفتارهایی را معرفی کنند که افراد می توانند با استفاده از آنها توانایی های رهبری خود را در شرایط متفاوت ارتقا دهند. در این مقاله به بررسی ۸ نظریه مهم رهبری و مدیریت در سازمان خواهیم پرداخت.
روانشناسان در ابتدا فکر می کردند که این مهارت ها فقط جزء استعداد هایی هستند که افراد با آنها به دنیا می آیند. به بیان دیگر، این نظریه ها معتقد بودند که بعضی از افراد صرفا “رهبر زاده می شوند.” اما نظریه های جدیدتر نشان دادند، داشتن برخی خصوصیات خاص ممکن است به افراد کمک کند که به صورت طبعی دیگران را هدایت کنند، ولی عوامل تجربی و موقعیتی نیز نقش موثری دارند.
نظریه های رهبری زیر ذرهبین
در ۱۰۰ سال اخیر، روانشناسی رهبری مورد توجه بسیاری قرار گرفته است و نظریه های متعددی برای توصیف دقیق اینکه چگونه و چرا بعضی از افراد رهبر می شوند، ارائه شده اند.
چه چیزی باعث می شود یک فرد راهبر بزرگی بشود؟ آیا برخی خصوصیات شخصیتی خاص باعث می شوند که بعضی از افراد برای نقش رهبری مناسب تر باشند، یا آیا عوامل موقعیتی باعث می شوند که فرصت های رهبر شدن برای بعضی از افراد فراهم شود؟ وقتی به رهبران اطرافمان نگاه می کنیم، ممکن است با تعجب از خود بپرسیم که دقیقا چطور این افراد به این مقام رسیده اند؟ و سوال دیگر اینکه آیا بین عملکرد یک رهبر و یا یک رئیس در موقعیتهای مهم تصمیمگیری تفاوتی وجود دارد؟
رهبری همیشه مورد علاقه انسان ها در طول تاریخ بشریت بوده است، ولی تقریبا به تازگی نظریه های رسمی در این زمینه ارائه شده اند. رهبری در سال های اول قرن بیستم محبوب تر شد.
نظریه های اولیه رهبری معمولا بر خصوصیات تفاوت دارنده بین رهبران و پیروان تمرکز داشتند؛ در حالی که نظریه های جدیدتر به عوامل دیگری مثل شرایط موقعیتی و سطح مهارت اهمیت دادند. با این که نظریه های رهبری متفاوتی تا به حال مطرح شده اند، بسیاری از آن ها را می توان در هشت گروه اصلی دسته بندی کرد.
نظریه اول: مرد بزرگ
آیا تاکنون شنیدهاید فردی را اینگونه توصیف کنند: “زاده شده برای رهبری”؟ این نظریه می گوید که رهبران بزرگ فقط با ویژگی های ذاتی که برای یک رهبر لازم هستند، مانند کاریزما، اعتماد به نفس، هوش، و مهارت های اجتماعی به دنیا می آیند؛ و این باعث می شود که بعضی از آدم ها را “متولد شده برای رهبری” بشناسیم.
نظریه مرد بزرگ بر این اساس است که توانایی رهبری چیزی ذاتی است – و رهبران بزرگ اینگونه متولد شدهاند، نه اینکه اینگونه آموزش دیده باشند. این نظریه ها معمولا رهبران بزرگ را به عنوان قهرمانان و اسطوره هایی نشان می دهند که سرنوشت آن ها این است که در زمان خاصی رهبر شوند. عبارت “مرد بزرگ” به این دلیل انتخاب شده است که در آن دوران، رهبری، در اولویت اول، یک خصلت مذکر در نظر گرفته می شد – به ویژه، در مورد فرماندهی نظامی.
این نظریه ها باور دارند که آدم ها واقعا نمی توانند راه تبدیل شدن به یک رهبر قوی را یاد بگیرند. آدم ها یا با صفت رهبری یا بدون صفت رهبری متولد می شوند. این نظریه ها رهبری را از منظر طبع (بر خلاف تعليم) تفسیر مي كنند.
شاید این اظهار نظر که شخصيت تان می تواند واقعا در چگونگی مديريت كسب و كارتان تأثير داشته باشد، از نظريه مرد بزرگ القاء شده باشد.
نظریه دوم: ویژگی ذاتی
نظریهی ویژگی ذاتی یک نظریهی رهبری است که بر این اساس معتقد است که برخی از صفات و خصوصیات شخصیتی را میتوان به عنوان میراث ژنتیکی در نظر گرفت، و این صفات باعث میشوند که برخی از افراد برای رهبری دارای توانایی بالاتری نسبت به دیگران باشند. نظریهی ویژگی ذاتی سعی دارد که یک الگو یا مجموعهای از صفات رفتاری را که در بین رهبران مشهور وجود دارد، شناسایی کند. به عنوان مثال، صفات شخصیتی مانند خوشبینی، اعتماد به نفس، و دلیری همگی جزء صفات ذاتی هستند که ممکن است در رهبران بزرگ دیده شوند.
اما اگر صفات ذاتی در رهبری نقش مهمی دارند، پس چگونه ممکن است که بعضی از افراد با داشتن این صفات، هرگز به سمت رهبری نرسیدهاند؟ این یکی از پرسشهای چالش برانگیز این نظریه است.
بسیاری از افراد وجود دارند که صفات ذاتی رهبران را دارند؛ اما هرگز تلاش نکردهاند که به جایگاه رهبر برسند. همچنین، بعضی از افراد نیز وجود دارند که با وجود عدم داشتن صفات ذاتی لازم برای رهبری مؤثر، موفق شدهاند و الان جزو موفقترین چهرهها هستند..
شاید علاوه بر ویژگی ذاتی، باید عامل دیگری را هم در نظر گرفت: تمایل به رهبر بودن.
نظریه سوم: رهبری واکنشگرا
نظریهی رهبری واکنشگرا بر این ایده متمرکز است که شرایط محیطی خاص میتوانند سبک مناسب رهبری را برای یک وضعیت خاص تعیین کنند. این نظریه بیان میکند که هیچ سبک رهبری ای برای همهی وضعیتها کارآمد نیست.
دو محقق در زمینهی رهبری به نامهای وایت و هاجسون اعتقاد دارند که رهبری مؤثر و قابل احترام فقط به صفات یک رهبر بستگی ندارد، بلکه به تطابق درست میان رفتارها، نیازها، و زمینهی اجتماعی نیز وابسته است.
رهبران ماهر میتوانند نیازهای پیروانشان را شناسایی کنند، موقعیت کلی را نیز به درستی تحلیل کنند، و سپس رفتارهای خود را بر اساس آنها سازگار کنند. موفقیت یک رهبر به تعدادی از عوامل از قبیل سبک رهبری، خصوصیات پیروان، و جنبههای گوناگون یک وضعیت خاص وابسته است.
نظریه چهارم: رهبری متناسب با موقعیت و سطح اعضای گروه
نظریهی موقعیتی این ادعا را دارد که رهبران بر اساس شرایط موقعیتی خاص بهترین عملکردهای خود را انتخاب میکنند. سبکهای رهبری گوناگون ممکن است برای برخی از نوع تصمیمگیری مناسبتر باشند.
برای مثال، در موقعیتی که رهبر از همهی اعضای گروه خود آگاهتر و با تجربهتر است، سبک رهبری استبدادی ممکن است از سایر سبکها بهتر باشد. در حالتهای دیگر که هر یک از اعضای گروه به صورت جداگانه یک متخصص حرفهای است، سبک دموکراتیک ممکن است از سایر سبکها کارآمدتر باشد.
بنابراین، یک رهبر باید آنقدر ماهر باشد تا بتواند بهترین سبک رهبری را برای گروه خود تعیین کند.
نظریه پنجم: خلق یک رهبر بی استعداد
رهبر بودن یک هنر است که هر کسی میتواند یاد بگیرد. نظریهی رهبری رفتاری معتقد است که شما نمیتوانید از پیش تعیین شده باشید که رهبر باشید یا نه. شما میتوانید با دیدن و شنیدن از رهبران دیگر، رفتار آنها را تقلید کنید و خودتان را به عنوان یک رهبر تربیت کنید. پس اگر فکر میکنید که استعداد خاصی برای رهبر بودن ندارید، نگران نباشید. شما هم میتوانید چالشهای رهبری را پذیرفته و با آموزش و تلاش، یک رهبر موفق شوید.
نظریه ششم: رهبر نباید خود رای باشد
مشارکت و نظرخواهی یک سبک رهبری است. رهبر از اعضای گروه مشورت میگیرد و به آنها اجازه میدهد در تصمیمات شرکت کنند. این کار باعث میشود که گروه خود را جزئی از فرایند ببینند و با آن همدل شوند. ولی رهبر همچنان حق دارد که در نهایت خودش تصمیم بگیرد و نظر گروه را نادیده بگیرد.
نظریه هفتم: رهبر باید مدیر و مدبر باشد
نظریه مدیریت یک سبک نظارت در رهبری در گروه است. رهبر گروه را به ترتیب و نظم درمیآورد و از پاداش و مجازات برای اثرگذاری بر کارمندان استفاده میکند. این سبک در جاهای کاری زیاد دیده میشود. رهبر تصمیم میگیرد نسبت به بازدهی و میزان پیشبرد پروژه به کارمندان خوب جایزه میدهد و به کارمندان بد تذکر یا جریمه میدهد.
نظریه هشتم: شنیدن، درک کردن و برقراری یک ارتباط موثر
برقراری راه ارتباطی موثر، یک سبک هدایت است که رهبر با پیروان خود دارد. رهبر با پیروان خود صحبت میکند و آنها را به گروه و هدف وصل میکند. رهبر به پیروان خود احترام میگذارد و آنها را به کشف قابلیتهای خود ترغیب میکند. رهبر همچنین از قوانین و ارزشهای درست رعایت میکند.
نتیجهگیری
سبکهای رهبری به روشهای مختلفی قابل تحلیل هستند. بعضی از آنها به خصوصیات شخصیتی رهبران بزرگ توجه میکنند و بعضی دیگر به شرایط محیطی که رهبران را تحت تأثیر قرار میدهند. رهبری چند جانبه است و از ترکیب عوامل گوناگون ساخته شده است. اگر بخواهیم بدانیم که چرا برخی از آدمها رهبران بزرگ هستند، باید به این عوامل نگاه کنیم. این ویژگیها در هر سازمان و کسب و کار به شما کمک میکنند تا پتانسیل خود را به عنوان یک رهبر نشان دهید.
در عین حال توجه داشته باشید که دو واژه رهبر و رئیس باهم تفاوت دارند؛ رهبر یک ویژگی پیشبرنده هست و گروه را با خود همراه میکند در حالی که رئیس یک جایگاه و مقام است که ابتدا گروه را جلوتر از خود به مسیر ناشناخته فرستاده تا خطرهای آن راه نرفته را برطرف کنند و سپس رئیس در آن راه قدم بگذارد و بی آنکه نامی از گروه آورد، کار را به نام خود تمام کند.
رهبر درک میکند که بدون همراهی و همدلی گروه، موفقیت به دست نمیآید.
مطلبی دیگر از این انتشارات
کلکسیون پروژه مسکن در ایران: مسکن مشارکتی
مطلبی دیگر از این انتشارات
مدرسه اقتصاد: ۹ عادت برتر برای رشد فردی
مطلبی دیگر از این انتشارات
برنامه حرکت قطار حومه ای تهران – پرند در مهر ۱۴۰۲