Born of darkness, condemned to silence ✨🌙[{~•°stargirl°•~}]
خون فرشتگان

خون می چکد
آهسته و با طمأنینه گام بر می دارد
صدای گام هایش در گوش های مرداب می پیچد
تنهاست
و به تنهایی می جنگد
شمشیرش را می بوسد
دستان خویش را نوازش می کند
کنار آب گل آلود مرداب می ایسد و به چهره ی خویش می نگرد
خسته و چروکیده است
آثار جنگ هنوز هم بر چشمانش نمایان است
تمام خواهران و برادران خویش را از دست داده است
تلاش می کند بایستد
شمشیرش را تکیه گاه خویش قرار می دهد
از پشت درخت ها صدای نعره می آید
صدایی که از آن خون می چکد
برخی می گویند داستان فرشته ها دروغی بیش نیست
it's just a big lie
و خدا دروغگو ترین موجود هستی
god is the biggest liar in the universe
این سخنان پوچ قلبش را به درد می اورند
پشت سرش را که می نگرد دود آتش را می بیند
آری آنجا فرشته می سوزانند
همه جا بوی بال فرشته می دهد
عطر تنشان آسمان جنگل را معطر می کند
حیوانات گریخته اند
اینجا جنگی بر پا بوده است
اینجا رگبار خون درختان را قطع کرده است
look at there !!
that's blood moon
it's rising
the existance is endangered
the whole things is going to make a black whole
exactly as black as her wings
the End is coming soon....
~•°stargirl°•~

مطلبی دیگر از این انتشارات
رویاهایت را بکش
مطلبی دیگر از این انتشارات
هشت میلیارد ریه؛ نفس میکشند؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
چرا آدم های سمی جذابن ؟