رویاهایت را بکش

به خالق هنر




رویایت را بِکش ، بکش از تنها دلیل لبخندت . از عشقت که سالهاست دچارش هستی بکش

رقص اشکال را بکش ، دست ها را بکش ، او هم عاشق توست ، او هم تو را میخواهد

او میخواهد دستانت را بگیرد و ببوسد .


سالهاست که من ، دختر گم شده در طراحی ها و نقاشی هایم عاشق قلمم شده ام ، قلمی که در تنهایی هایم همیشه کنارم بوده و به انگشتانم انگیزه داده که خسته نشوند و مدام بکشند . به من فهماند که جز قلمم کسی کنارم نخواهد ماند . به من گفت :به نقاشی هایت دل ببند و هرگز عاشق انسانها نشو. نقاشی ها رو خودت خلق کردی اما انسان ها را بدی و زشتی خلق کرده.

سالهاست که من با عشق میکشم و با قلمم درد را میکُشم و در لای برگه های دفتر طراحیم دفنش میکنم . سالهاست که خط های پراکنده از غم وشادی ها میکشند ، از گریه ها و خنده ها میکشند . گاهی همراهشان پرواز میکنم و گاه با کشیده شدن خطی رو کاغذ اشکی میچکد .

من به طرح هایی که انگشتانم خالق آنهاست دل بستم ، به اشکال درهم و گنگ رو صفحه هایم دل بستم . سالهاست که فریاد را با اشکال ها و خط ها میکشم ، سالهاست که رد اشک های روی کاغذ را با سایه سیاهی محو میکنم و از خنده ها میکشم .

رقص خط ها رو کاغذ ، قلمویی که با ظرافت عمق سیاهی را پر رنگ میکند ، قلمی که از غم چشم ها میکشد ، و کاغذی که با صبوری منتظر است نقش ها را در خود بکشد و آنها را ببلعد ، اما خیلی هایشان را سطل زباله از آن خود میکند.من به تمامشان دل بستم ، نمیدانم احساسم اسمش عشق است یا نه ، اما این را خوب میدانم که لحظه ای بدون هر کدام نیستم ، اگر اسمش عشق نیست ، پس اسمش چیست ؟ ب

بیان احساس با کلمات قابل وصف نیست . اشکال این عشق را وصف میکند ، عشقی که تا چیزی به اسم قلم هست مدیونش هستم . مدیون هر ورقی که من احساس آرامش میدهد .


نگاه عاشقانه اشکال گنگ

موهای پریشان قلموی خسته ای که شریان های قلب را سایه میزند

با بوی ورق کاهی مست شود

قلم طراح دلبرانه روی کاغذ میرقصد

و پاکنی که غم را پاک کند


من تار و پودت را میکشم

تا از آن من شوی

میکشم تا عشقم را به تو ثابت کنم

"هنر"


با عشق،یک عاشق، برای عشقش(هنر) Zhina