بررسی یک کلیشه ؛ آیا « پیشگیری بهتر از درمان است»؟ . پاسخ : بله ، اما نه همیشه.

یک مددکار : یکی از چالش های مهم سیاستگذاران و برنامه ریزان در حوزه پیشگیری از آسیب های اجتماعی ، این است که کدام یک از سطوح پیشگیری از آسیب های اجتماعی ، باید مورد استفاده قرار گیرد.

من در طول سال های کار در حوزه آسیب های اجتماعی ، چالش را از این هم بالاتر دیده ام. متاسفانه در موارد زیادی ، حتی به این هم توجه نمی شود که هر سیاست اجرایی ، اقدام و برنامه ، مربوط به کدام یک از سطوح پیشگیری است. چرا انتخاب شده است؟ و آیا سودمند است؟

تنها یک کلیشه « پیشگیری بهتر از درمان است» ، مدام تکرار می شود. اما آیا همینطور است؟ آیا پیشگیری بهتر از درمان است؟ پاسخ این است که بله ، اما همیشه این طور نیست. اجازه بدهید بیشتر توضیح بدهم. ابتدا باید دقت کنیم که در این کلیشه ، منظور از « پیشگیری » ، « پیشگیری اولیه » است. با این مقدمه ، اگر گروه های هدف در حوزه آسیب های اجتماعی را به چهار گروه (1) تمامی جمعیت هدف ، (2) جمعیت در معرض خطر ، (3) جمعیت پرخطر (4) جمعیت آسیب دیده و دارای فوریت های روانی اجتماعی ، دسته بندی کنیم ، در آن صورت ، پیداست که برای تمامی چهار گروه هدف که به آن ها اشاره شد ، نسخه یکسان به نام پیشگیری اولیه ، دیگر کارساز نیست.

من فکر می کنم که سیاستگذاران اجرایی و برنامه ریزان باید پیش از هر چیز به شواهد برگردند و تنها به این بسنده نکنند که فعالیت های گسترده آموزشی و فرهنگی می تواند سودمند باشد. در شرایط کمیابی منابع ، انبوه کارگاه های آموزشی و کارزارهای فرهنگی و رسانه ای ، صرفا با این کلیشه که « پیشگیری بهتر از درمان است.» اجرا می شوند و چون شواهد معتبری ندارند ، عملا بی نتیجه می مانند و به این ترتیب بخش بزرگی از منابع مالی ، از دست می رود.

حالا بیاییم از منظر دیگری به این موضوع نگاه کنیم. اگر به جای برگزاری کارگاه های آموزشی برای تمامی جمعیت هدف در یک گستره جغرافیایی ، اقدامات مان را دسته بندی کنیم و به عنوان مثال بر روی جمعیت در معرض خطر تمرکز کنیم ، آیا نتیجه بهتری به دست نخواهیم آورد؟