هنر ظریف زندگی در لحظه!

در اپیزود هشتم کافه بیست‌تاسی با حضور امین کریمی، درباره‌ی هنر طریف زندگی در لحظه گفت‌وگو کردیم. در ادامه مروری بر مباحث این گفت‌وگو را می‌توانید بخوانید.

اجداد ما به واسطه‌ی سبک زندگی و امکانات زمان‌های قدیم، آدم‌های زندگی در لحظه بودند، شکار، غذا و … رو در لحظه مصرف می‌کردند و ابزاری برای ذخیره نداشتند. هرچه گذشت، ما کمتر در لحظه زندگی کردن رو در پیش گرفتیم و بیشتر به فکر اندوختن و آینده شدیم و از اون اجداد فردانیندش دور شدیم.

اون‌ها در لحظه بودن را زندگی می‌کردند ولی ما سمت شدن رفتیم. در واقع فردا اندیش‌تر شدیم. مثلا اینکه می‌خوایم در آِینده به چه چیزی برسیم.

«اروین یالوم» زندگی رو به یک مهمانی تشبیه می‌کنه که چند دسته آدم‌ در اون هستند. یک دسته درگیر مشکلات هستن و دنبال ایراد گرفتن. دسته‌ی دوم، کسانی هستند که توجه به خود مهمونی دارند. دسته سوم کسانی هستند که می‌ترسند از مهمانی لذت ببرند چون می‌دونند تموم می‌شه. (مثل کسانی‌که بیمار و یا مرگ هراس هستند.) دسته چهارم با توجه به شرایطی که در آن قرار دارند از هر لحظه‌اش لذت می‌برند.

علاوه بر یالوم، شاعران و نویسندگان دیگری هم به زندگی در لحظه در آثارشون اشاره کردند که در ادامه متن به تعدادی از آنها اشاره می‌کنم.

از دی که گذشت هیچ از اون یاد مکن               فردا که نیامده است فریاد نکن

برنامده و گذشته بنیاد مکن                              حالی خوش باش و عمر بر باد نکن                                  خیام

در کافه بیست‌تاسی هشتم، امین کریمی در خصوص اصول زندگی به روش دسته چهارم برامون صحبت کرد و اصول پیشنهادی رو که با تجربه و مطالعه به دست آورده بود را با ما به اشتراک گذاشت. در ادامه به برداشت خودم از این گفت‌وگو می‌پردازم.

هفت اصل زندگی در لحظه:

اصل یک: آنی چاه؛ همه چیز گذارست.

اینکه باور داشته باشیم همه چیز گذارست و بتونیم احساساتمون رو ورای اشتیاق، نفرت و نادیده گرفتن نظاره کنیم. آقای کریمی از تجربه دوره‌ای ده روزه در نپال به نام ویپاسانا توضیح داد. اینکه در این دوره تمرین میشه که همه چیز در حال گذر است و حول سه اصطلاح، اشتیاق، نفرت و نادیده گرفتن پیش میره. اینکه به هیچ احساس خوبی نباید زیاد اشتیاق نشان بدیم. از هیچ احساس بدی نباید خیلی متنفر باشیم و نباید هم نادیده‌اش بگیریم و تنها لازم است به وجودش آگاه بشیم.

اصل دوم: مرگ و خرده مرگ آگاهی

تا مرگ نباشه، زندگی معنا پیدا نمی‌کنه. به جای اینکه از مرگ بترسیم، بهش آگاه باشیم. ترس از مرگ زندگی رو زهر می‌کنه ولی آگاهی باعث می‌شه تا قدر حیات رو بیشتر بدونیم و زندگی شیرین می‌شه. چون می‌دونیم ممکن فردا نباشیم تلاش می‌کنیم در لحظه‌هایی که هستیم لذت ببریم.

خرده مرگ آگاهی باعث می‌شه تا قدر چیزی که داریم رو الان بدونیم و به این از دست دادن آگاه می‌شیم. (مثال: مرگ یک عزیز تا از دست دادن چیزی از دست دادن پول و …). باید بپذیریم که زندگی مجموعه‌ای از درد است، بین این دردها فاصله‌هایی وجود دارد. که اون فواصل باعث خوشبختی، خوشحالی و رضایت ما می‌شود. در واقع خوشبختی فاصله بین چیره شدن از یک رنج تا رنج بعدی است.

در پایان پیشنهادهایی برای تمرین این اصل ارائه شد: خروج از ناحیه امن، آگاهانه چیزهایی رو از دست بدیم، به شکست‌های زندگی آگاه بشید، ریسک پذیری، قراردادن خود در وضعیتی که ازش می‌ترسیم.

اصل سوم: من چیز خاصی نیستم

ما جزئی از یک کل خیلی بزرگ هستیم و در جهان هستی هیچ هستیم. بعد از مرگ ما هیچ اتفاقی برای جهان هستی نمی‌افته و همون مسیر که داره ادامه می‌ده. در نتیجه از تحسین و پذیرش دیگران خیلی شاد نشیم و از نقدشون هم خیلی ناراحت نشیم.

اصل چهارم: اصالت به فرایند و مسیر به جای رسیدن به هدف

ارزش‌های مزخرف (بیهوده‌ی آراسته شده) مثل ثروت اندوزی، شهرت و …  آدم رو از لذت مسیر دور می‌کنند. البته باید توجه داشته باشیم که این ارزش های مزخرف می‌تونند عامل پیشرفت و حرکت‌ باشند اما نه عامل رضایت و خوشبختی.

در پایان پیشنهادهایی برای تمرین این اصل ارائه شد: شناسایی ارزش مزخرف، ادامه تحصیل، پول و … . ارزش‌های مزخرفتون رو پیدا کنید و عامدانه خلافش عمل کنید.

اصل پنجم: وابستگی کمتر و رویکرد مینیمالیست

وابستگی و چسبیدن به یک چیز باعث درجا زدن می‌شه. اکثر ما دچار ماکسیمالیست مالی، روابط و … هستیم. خوبه که این ماکسیمالسیت‌های زندگی رو هرس کنیم. روابط زیاد، وسایل زیاد، هر وابستگی بشه بی‌رحمانه دور ریخت.

اصل ششم: تمرکز کمتر روی گذشته و آینده: فردا نیندیشی

گذشته گذشته، آینده هم ممکنه اصلا نیاد.

ارزش لحظه‌ها نه لزوماً به عنوان سرمایه‌گذاری برای آینده‌ای که خواهد آمد، بلکه به عنوان سرمایه‌ای که هم اکنون از دست می‌رود. پس برای لحظه‌ها ارزش قائل بشیم و کاری کنیم که آینده‌ی بهتری داشته باشیم.

اصل هفتم: بی امیدی به جای امیدواری و ناامیدی

امین کریمی معتقد بو د که امید مثل مخدر عمل می‌کنه، مخدر دوپامین ترشح می‌کنه و دوپامین یه لذت آنی می‌ده. امید یه پارامتر نامعلوم و نامشخص رو وارد زندگی می‌کنه که گاها یک دستاوریز موهومیه برای سلب مسئولیت و خودگول زنی. بیشتر از اینکه حرکت و عمل بده با وعده روزهای بهتر آدم رو غیر عملگراتر می‌کنه.

پس بی امید باشیم به این معنی که به جای اینکه امید به آمدن زندگی بهتر داشته باشی، همین الان اون بهتر رو زندگی کن.

پیشنهادهای پایانی امین کریمی:

کتاب‌های مارک منسن، کیمیاگر، کتاب مردی به نام اوه، روان درمانی اگزیستانسالیسم- پادکست رواق، فیلم روح – Soul، روانکاوی، ویپاسانه در شکل مراقبه، سفر، کار داوطلبانه، تجربه‌های جدید و خلق معناهای جدید، موسیقی Anniccha (متن و موسیقی در قسمت بخش نظرات همین گفت‌وگو در کانال تلگرامی بیست‌تاسی)

بخشی از کتاب کیمیاگر در خصوص زندگی در لحظه: «از آن به بعد کاروان شب و روز حرکت می کرد. پیک های چهره پوشیده هر لحظه ظاهر می‌شدند و ساربان که با جوان دوست شده بود توضیح داد که جنگ میان قبایل آغاز شده است. اگر به واحه می‌رسیدند بخت یارشان بود. جانوران خسته بودند و مسافران روز به روز ساکت تر می‌شدند. سکوت در شب خوفناک‌تر می‌شد و صدای جیغ یک شتر که فراتر از جیغ یک شتر نبود, اینک همه را می‌هراساند و می‌توانست نشانه‌ی حمله باشد اما ساربان چندان از تهدید جنگ ترسان نمی‌نمود. یک شب بدون آتش و بدون ماه در حال خوردن یک ظرف خرما به جوان گفت: زنده هستم. وقتی دارم می‌خورم, به چیزی جز خوردن نمی‌اندیشم. اگر در حرکت باشم, فقط راه می‌روم. اگر روزی ناچار شوم بجنگم, آن روز هم مثل هر روز دیگری برای مردن خوب است. چون نه در گذشته زندگی می‌کنم و نه در آینده. تنها اکنون را دارم و اکنون است که برایم جالب است. اگر بتوانی همواره در اکنون بمانی انسان شادی هستی. آن وقت می‌فهمی که در صحرا زندگی هست. که آسمان ستاره دارد و جنگجویان می‌جنگند. چون این بخشی از نوع بشر است. زندگی یک جشن است. جشنی عظیم. چون همواره در آن لحظه‌ای است که در آن می‌زییم و فقط در همان لحظه.»