Hidden
Hidden
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

اولین ها...3 سروده هاش...2

کار خوبی نیست

آدم باید خودش به قوانینی که خودش میذاره پایبند باشه

بالاخره حرمت امامزاده رو متولی اش نگه میداره

اگه‌ خودت هم قوانین خودت رو زیر پا بذاری ، پس میخوای چی رو روی سر بذاری؟!؟

(بهتر این بود که بعد از «،» مینوشتم:

چه انتظاری داری که دیگران رعایت کنن؟

یا مینوشتم:

پس میخوای قوانین کی رو زیر پا نذاری؟!

یا مینوشتم:

پس میخوای کی قوانینت رو زیر پا بذاره ؟!

ولش کن بابا بازم فلسفی شد گیج شدم)

خب جوابش ساده است هر جا به دختر اتوبوس کربلا میرسم همه چی بهم میریزه

نه فلسفه رو نه قانون رو نه جهان بینی و نه ایدئولوژی و هنجارها ر‌و میشه رعایت کرد!

الان هم به همون رسیدم

هم اولین شعرش بود در پاییز ۱۳۸۸ هم اولین خداحافظی و هم سروده اش پس عنوان من مرکب شد!!!


ای مسافر

ای جداناشدنی

گامت را آرامتر بردار

از برم آرامتر بگذر

تا به کام دل ببینم

چهره ماه پریشانم

بگذار از اشک سرخ

گذرگاهت راچراغان کنم

آه که نمیدانی

سفرت روح مرا به دو نیم میکند

بگذار بدرقه کنم

واپسین لبخندت را

وآخرین نگاه پرمهرت را...


‏ ‏ "خداحافظ"


جهان بینیسرودهاولین هاخداحافظی۱۳۸۸
«فکرنوشته» های عقلانی هزاره سوم... . «دلنوشته» های احساسی قبل از میلاد...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید