Hidden·۸ روز پیشلبخند چشمهازیباترین لبخند جهان را داشتآن شب کنارم خوابیده بودبیدار شدم و کنارش نشستمبه صورت بدون لبخندش نگاه کردمانگار که یک جنگجو بدون سلاح باشدبیدا…
Hidden·۱۱ روز پیشنوبرانه هر فصل...مثلا بنشینی کنارم و با لبخند بگویی:تو بگو پسر اردیبهشتی ام!زمستان و پائیز و بهار و تابستانش چه فرقی می کند وقتی لطف و دلخوشی تمامِ سال تویی…
Hidden·۱۳ روز پیشوقتی که رفت...پشت سرم را دیدمنبودی...تو ساعت هاست که اواسط اردیبهشت ماه چمدان قهوه ای به دست پشتم را خالی کردی و رفتی...و منهر لحظه ماه تولدم به رسم عاد…
Hidden·۱۹ روز پیشمعبود مؤنث_بخش سوم•آیا حقیقتی روشن تر از زن دیده ای؟موجودی سخت جان و لطیف که روزها باردار اندوه هایِ اجباریست و شب هنگام همچون ابری سیاه، خون می بارد و ام…
Hidden·۱ ماه پیشرقاصیِ نقاشمثلاً یه زن با یه پیراهن قرمز رو تصور کن که داره میرقصه، جلوی موزهی لوور. طوری نقاشی شده که چشم تو، از پای چپش که بالا گرفته و کفش پاشنه…
Hidden·۱ ماه پیشهمخواه بخش سوماز میان خوشبختیهای در دسترس، فقط تو ماندهای و فقط تو را میتوان دوست داشت و به دوست داشتنِ تو فقط میتوان امید داشت.با تو میتوان حرف زد…
Hidden·۳ ماه پیشپیر عشق.سالها بعد ، وقتی پیر شدیموقتیتمام از دست دادنی ها رااز دست دادیم...وقتیجوانیمان رازیباییمان راامید هایمان را ...در سپیدی موها و چروک های ص…
Hidden·۵ ماه پیشچالش های آذرانه شب یلداسلام بانو!!❤️حرف دارمرخصت میدهی؟ناگفته دارممیخواهم بی پروا شوممیخواهم برهنه بگویمخسته شدم از بس به در گفته امتا که دیوار بشنودخسته شدم از ک…
Hidden·۷ ماه پیشبی سوادآسان تر نگاهم کن، من تا عشق بیشتر نخوانده ام!من چیزی از عشق مانبه کسی نگفته ام !آن ها تو را هنگامی کهدر اشک های چشممتن می شسته ای دیده اند…
Hidden·۷ ماه پیشپاییز_دلبر_جمشیدجمشید دو تا چایی ریخت رفتیم باهم نشستیم رو نیمکت تو محوطه که زیر سایه اون درخت پیر اسایشگاست..جمشید با اون سبیل نازک سفیدش عادت داره چایی ر…