Hidden
Hidden
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

سروده هاش...5

انقدردوست دارم که توکتاب جانمیشه

پی چاره ام باحرفای الفبانمیشه

من که هیچ،ساعتمم دیوونته دروغ که نیس


توازاون روزی که رفتی خوابیده پانمیشه

هی میگم کاشکه یه روزمعجزه شه باهمدیگه دوسه ساعتی بریم کناردریانمیشه


چه شبایی که نشستم تاسحربه این امید

که به هرکسی به جزمن بگی نه،یا نمیشه


روزی که خواستی بیای پیشم مث دیوونه ها

ازهمه میپرسیدم پس چرافردانمیشه


چشاتونمیشه گفت چه رنگیه بس که گلی

هیچ چشی،چش نزنم،انقده زيبانميشه


دیدارسورده هاش
«فکرنوشته» های عقلانی هزاره سوم... . «دلنوشته» های احساسی قبل از میلاد...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید