هر چهارشنبه ، دوشیزهای معطر ، یک اسکناس صد کرونی میدهد تا بگذارم با زندانی تنها بماند.
پنجشنبه هم، صدکرون بابت آبجوی من...
بعد از ساعت ملاقات، دوشیزه بوی زندانی را میدهد، زندانی بوی عطر دوشیزه و من بوی آبجو...
زندگی چیزی نیست مگر تبادل بوها ...
ایتالو کالوینو - اگر شبی از شبهای زمستان مسافری