ویرگول
ورودثبت نام
Hidden
Hidden
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

نفس آلوده...

دوش قرص مه روی تو به یادم آمد
طلعت روی نکوی تو به یادم آمد

می گذشت از در مسجد نفس آلوده سگی
گذر خویش به کوی تو به یادم آمد

سائلی دامن خود را به رفویی می دوخت
دامن خویش به رفوی تو به یادم آمد

ذکر خیر تو شد و بال ملک گستردند
بوی اشک آمد و بوی تو به یادم آمد

بخت خود دیدم و کارم گرهی محکم خورد
گره های سر موی تو به یادم آمد


همسایهمعشوقسیدالشهداحضرت معصومهنفس آلوده سگی
«فکرنوشته» های عقلانی هزاره سوم... . «دلنوشته» های احساسی قبل از میلاد...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید