اصلا چرا باید ازدواج کنم؟
این سوالی بود که چند وقت پیش از خودم پرسیدم.
و برای پاسخ دادن بهش از این جا شروع کردم که:
آیا من میتونم مستقل بشم؟(اجازه بدید که آخر این پست درباره این موضوع بحث کنیم فعلا پاسخی مثبت بدیم و عبور میکنیم)
خب حالا خودتون رو تخیل کنید که ازدواج نکردید و مستقل شدید و خونه دارید و کار میکنید و عشق و حال و...
ولی تا کی؟
اجازه بدین این قسمت رو من براتون تحلیل کنم
حکم قضیه اینه که شما با تنها بودنتون مشکلی ندارید و میتونید تمام عمرتون رو با تنهایتون کنار بیاید.
و هم چنین فرض میکنیم که شما نیاز به حامی ندارید و میتونید تمام کار های خودتون رو انجام بدید و همچنین پرستار خودتون باشید.
من به شما اطمینان میدم که نمودار عشق و حالتون یک نمودار نزولی خواهد بود.
هیچ تضمینی نداره که دوستانتون تا ابد دورتون بمونن هم چنین خانواده و فامیل
شاید با مثال زدن عمق مطلب رو بیشتر درک کنیم پس به روز هایی فکر کن که:
کسی نباشه و تنهایی فیلم ببینی یا تنهایی غذا بخوری و تنهایی بری خرید و لباس نویی که میپوشی برای کسی اهمیتی نداشته باشه و ...
خواستم یکم به کف نمودار عشق حال فکر کنیم خواستم به این فکر کنیم که آیا با این اتفاق ها باز هم حکم قضیه برامون برقراره
من نمیخوام نظر کسی رو عوض کنم فقط همین رو اطمینان دارم که من نمیتونم تمام عمرم رو تنها زندگی کنم.
خب بریم سراغ سوال اول بحث مون
آیا من میتونم مستقل بشم؟
ما الان میدونیم که مستقل شدن بدون ازدواج کردن بدرد مون نمیخوره ولی چه افتاقی میوفته که حتی کسی که کار نسبتا خوبی هم داره و میتونه در آینده نزدیک هم مستقل بشه باز هم ازدواج نمی کنه
خب یک تفاوت هایی بین مستقل شدن هاست
نمیدونم تا حالا خونه و زندگی یک آدم مجرد رو از نزدیک دیدین یا نه
اجازه بدین براتون توضیح بدم
(یک خانه معمولی با یک سری وسایلی که فقط و فقط به اندازه نیازشه و اکثرا دست دوم اند)
اینو مقایسه کنید با کسی که میخواد ازدواج کنه
(از همون اول حلقه و خرید های عقد و خرج مجلس و ... + گرفتن خانه و وسایل و ...)
عموما کسایی که موفق به ازدواج شدن ۴ ۵ سال صبر کردن تا بتونند پاسخ گوی این نیاز ها باشند
خب تو این ۴ ۵ سال چه اتفاقاتی ممکنه رخ بده؟
ادامه دارد...