نوشتن درباره زندگی شخصی برای من خیلی سخته. عادت ندارم. از بچگی عادت نکردم بنویسم. تا همین الآن هم هیچ وقت هیچ شبکه اجتماعی (مثل اینستاگرام و ...) نداشتم تا مثل خیلی ها از خودم بنویسم. حتی نگاهم نسبت به یک پدیده یا هرچی. صفحه اینستاگرام رو ساختم ولی فقط خواننده بودم. نمی دونستم چجوری باید پست بذارم اصلا چی باید بنویسم. با نوشتن مشکلی ندارم چون تقریبا 70 درصد از کار روزانه من نوشتن هست ولی همش درباره موضوعات خشک علمی است.
وقتی می بینم خیلی ها راحت درباره مسائل معمولی خودشون می نویسند، حسرت می خورم. ویرگول تنها جایی بوده که یه مقدار راحت تر نوشتم. دوست دارم اینجا آرام آرام درباره خودم و تجربه های زندگی روزمره ام بنویسم.
همیشه یکی از دغدغه هایم این بود که حوزه شخصی و خصوصی زندگیم رو حفظ کنم. در طول روز آدم های مختلفی را می بینم ولی هیچ کدام از آن ها چیز خاصی از زندگی من نمی دانند. حالا کم کم می خواهم خودم درباره خودم بنویسم. مثلاً هیچ کس نمی داند من کجا زندگی می کنم. یا بهتر بگم جایی که بقیه فکر می کنند من اونجا زندگی می کنم واقعاً اونجا زندگی نمی کنم.
من چون ماشین ندارم اگر کسی بخواد باهام قرار بذاره مجبور میشه با ماشین بیاد دنبالم. همه قرارهام تووی خیابون نزدیک کتابخونه است. حتی موقع برگشت ساعت 12 شب من رو اونجا پیاده می کنند. بعضی از دوستانم با توجه به شناختی که از من دارن دیگه سوال هم نمی کنند که: "آخه ساعت 12 شب من چرا باید اینجا پیاده ات کنم؟"
در ویرگول کم کم می نویسم جوری که اگر کسی همه نوشته ها و خاطراتم رو بخونه بتونه یه شمای کلی از شخصیتم رو بفهمه. البته نمی دونم این قضیه چقدر اهمیت داره ولی خب همین هم یک تجربه محسوب میشه و من در همین نوشته از همین تجربه ام نوشتم. این که به چه درد خواننده می خوره دیگه شما باید بگید نه من.
برای گام اول خوب بود.