چک کردن پشت سرهم اینستاگرام، توییتر و تلگرام تبدیل به مرضی شده که خیلی از انسانها گرفتارش شدهاند. درباره این که دلیل افتادن در لوپ شبکههای اجتماعی، فیلمهای پورن و بازیها چیست حرف و راه حل زیاد است. خیلیها تقصیر را گردن دوپامین میاندازند اما نقش دوپامین در این ماجرا اصلاً آن چیزی نیست که فکر میکنید.
اگر نمیدانید دوپامین چیست یا فکر میکنید دوپامین اعتیاد آور است پس این مقاله ذهنیت شما را تغییر میدهد.
صاحبان برندها، سازندگان اپلیکیشن، بازی، سریال و ... با صدها تکنیک و استراتژی سعی میکنند انسانها را برای کسب سود بیشتر در یک چرخه نگه دارند؛ مثل همستری که داخل چرخ آنقدر میدود تا خسته شود.
دلیل نوشتن این مقاله، صحبتهای سایمون سینک درباره اعتیاد به دوپامین و مشکلات نسل جدید بود؛ همان مشکلاتی که در مقدمه گفتم.
اگر بقیه عناوین و مشاغل سایمون سینک را کنار بگذاریم، در یک کلام متفکر است. کتابهای خوبی نوشته است و حرفهای جالبی میزند. اما در کل مشکل سایمون سینک و افراد مشابهش این است که سادهنمایی میکنند. یعنی چه؟ یعنی مسائل پیچیده را در صحبتها و نوشتهها خیلی ساده نمایش میدهند و این سادهسازی باعث میشود حقایق درست و غلط باهم مخلوط شود. نه میتوان ردش کرد نه تاییدش کرد. اگر همین حرفها را به خودش بگویید در جواب میگوید خب منظور من همین بود!
کلیپ را تماشا کنید میبینید که دغدغه سایمون سینک درست است، مشکل را فهمیده است اما وقتی میگوید «اعتیاد به دوپامین» دارد با سادهسازی موضوع آدرس غلط میدهد.
این مصاحبه دوبله فارسی است.
در مصاحبه دیگری دوباره روی اعتیاد به دوپامین تاکید میکند.
حالا ببینیم داستان دوپامین چیست.
داخل پرانتز: با توجه به این که مطالعه در زندگی انسانها به ویژه در کشور خودمان جزو اولویتها نیست، به نظر من نداشتن درک درست در دو حوزه به شکل جدی در جامعه احساس میشود: اول ندانستن زیستشناسی (از تکامل تا عملکرد مغز و بدن خودمان)، دوم ندانستن منطق (به ویژه شناخت سفسطه و مغالطه). توصیه میکنم در این دو موضوع حتماً مطالعه کنید.
برای درک بهتر مشکل اول نگاهی بیاندازیم به موجی که علیه دوپامین راه افتاده است.
مجله فوربز در مقالهای استدلال میکند که دوپامین دلیل نهایی اعتیاد امریکاییها به سلاح است.
فعالان ضد پورن ادعا میکنند دوپامین مثل اروتوکسین عمل میکند. اروتوکسین خودش داستانی طولانی دارد؛ اروتوکسین اصطلاحی است که به مجموعهای از هورمونهای ترشح شده در اثر سکس، تماشای پورن یا اعتیاد به هر عمل مشابه دیگر گفته میشود (شبه علمی).
حتی در موردی گفته شده با هر کلیک در دنیای مجازی که پر از تصاویر تحریک کننده است، دوپامین در مغز آزاد میشود.
گروهی به نام «پروژه دوپامین» با ادعای زندگی بهتر با «خودآگاهی دوپامینی» در وبسایت خود نوشتهاند:
انتظار برای ترشح دوپامین در مغز باعث میشود معتادها به دروغ گفتن، تقلب کردن، دزدی و میل شدید به هرچیز دیگری ادامه دهند. برای برخی افراد این انتظار برای هروئین است و برای برخی دیگر سکس، قمار، غذا و ...
(به تعاریف دقت کنید)
در این روزها، انداختن تقصیر تمام مشکلات رفتاری تکرار شونده بر گردن دوپامین طرفدار زیادی دارد.
اگر واقعاً تمام مشکلات جامعه از تیراندازی با سلاح تا حواسپرستی دانشآموزان در اثر استفاده از شبکههای اجتماعی ریشه در دوپامین دارد، پس با حذف یا سرکوب این ماده شیطانی در بدن انسان به کمک دارو میشود یک جامعه مثلاً پاک و بهشتی درست کرد. عالی نیست؟
فیلم بیداریها (Awakenings) با بازی رابرت دنیرو را تماشا کردهاید؟ داستان زندگی بیماری که کاتاتونیایی شده یعنی کاملاً بیحرکت است و حتی نمیتواند صحبت کند. پزشک این بیمار از ماده L-Dopa برای درمان استفاده میکند و بیمارش را موقتاً به زندگی عادی برمیگرداند.
این فیلم بر اساس تجربه واقعی پزشک و نویسندهای به نام الیور ساکس ساخته شده است.
ماده L-Dopa در بدن به دوپامین تبدیل میشود. مشکل بیمار فیلم بیداریها همین دوپامین بود اما نه اعتیاد به دوپامین در مغز، بلکه کمبود دوپامین.
بدون دوپامین بدن و مغز ما نمیتواند کار کند. تبدیل به مجسمه میشویم.
دوپامین یک ماده شیمیایی به عنوان «پاداش» نیست. در واقع بدن ما دوپامین را اینطور استفاده نمیکند.
قبل از هرچیزی بدانید که دوپامین هم مثل بسیاری از مواد شیمیایی دیگر در بدن انسان وظایف متعددی دارد.
دوپامین به سیستم پاداش مغز ارتباط دارد اما نمیتواند باعث شود احساس خوبی داشته باشید.
هر فعالیت لذتبخشی مثل سکس یا ورزش، شامل آزاد شدن چندین انتقال دهنده عصبی و هورمون مختلف در بدن است که اثرات پیچیده و متقابلی دارند.
وقتی که فردی در حال تجربه لذت است، دوپامین در بخشی از مغز که در حال تجربه و پردازش لذت است آزاد میشود. نقش دوپامین در اینجا ایجاد حس خوب نیست.
در واقع آن حس خوب ناشی از انجام فعالیتی لذتبخش یا احساس رضایت درونی، از مخدرهای درونی بدن (endogenous opioids) هستند. این مواد شیمیایی که به آنها اندورفین هم میگویند، در هنگام ورزش، خنده، گریه، هیجان، سکس و ... منتشر و باعث سرکوب درد،احساس خوشحالی و آرامش میشوند. ساختار اندورفینها بسیار شبیه مورفین و دیگر مشتقات تریاک است.
دوپامین در سیستم پاداش مغز، در شناسایی برجستگی انگیزشی (incentive salience) کمک میکند. یعنی دوپامین مثل پرچم قرمز علامت دادن به مغز عمل میکند. پرچم را بالا میبرد و میگوید «هی توجه کن، این اتفاقی که داره میوفته چیز خوبیه، این را فراموش نکن، پس میتونی دوباره تکرارش کنی»
نکته و مشکل اصلی با موج به راه افتاده علیه دوپامین اینجاست: نبود دوپامین باعث نمیشود از لذت کم شود. یعنی تجربه لذتبخش در عدم حضور دوپامین هم لذتبخش است.
تحقیقات انجام شده روی موشها این نتیجه را تایید میکند.
در تحقیق دیگری ماجرا کمی جالبتر شد.
در این تحقیق با تنظیم ساز و کاری همزمان با اندازهگیری دوپامین و واکنشهای لذت، هروئین را در دسترس موشها قرار دادند تا تحت شرایطی خودشان استفاده کنند. سطح دوپامین موشها در هربار «انتظار دریافت هروئین» در فرایندی که خودشان یاد گرفته بودند افزایش پیدا میکرد و بعد از دریافت هروئین دوباره دوپامین به شدت کم میشد.
این بالا رفتن در انتظار هروئین و کاهش آن در اولین دریافت هروئین دیده نمیشود چون موش یاد نگرفته است هروئین مساوی حس خوب است.
دوپامین در سیستم پاداش کمک میکند یاد بگیریم پاداش حس خوبی دارد پس میتوانیم دوباره انجامش بدهیم. این الگو قابل تعمیم به هر فعالیتی مثل تماشا و تشویق تیم فوتبال محبوب، خودارضایی، سکس، مصرف مواد مخدر و ... است.
دوپامین در «انتظار همراه با پیشبینی پاداش» افزایش پیدا میکند. چرا میگویم پیشبینی؟ چون سطح دوپامین وقتی نتیجه فعالیت قطعی است، نسبت به زمانی که با یک قمار روبرو هستیم کمتر است. چرا؟ هنوز معلوم نیست. شاید از فعالیت قمارگونه نسبت به فعالیت با نتیجه قطعی بیشتر یاد میگیریم. چیزی که نتیجهاش قطعی است اطلاعات کمی به ما میدهد.
صرفاً در حد یک فرضیه و بدون تحقیق میگویم شاید عطش تجربه کردن چیزهای جدید و متنوع هم از همین فرایند ناشی میشود.
تا اینجا فهمیدیم که دوپامین یک جزء در این سیستم پیچیده است و با این که نقشی در اعتیادها و رفتارهای تکرار شونده نامطلوب دارد اما تمام تقصیرها را نمیتوان گردن دوپامین انداخت و اصطلاح «اعتیاد به دوپامین» اشتباه است.
حالا برگردیم به سایمون سینک. چرا این موضوع مهم است؟
خیلی راحت بگوییم رسانههای خوبی نداریم و سطحینگری را گسترش میدهند؟ روانشناسی غیرتخصصی (آنچه مردم عادی از روانشناسی مطالعه میکنند و میشنوند) علاقهای به این ظرافت و پیچیدگیها ندارد؟
در واقع وقتی سایمون سینک به عنوان متفکر، نویسنده و سخنران در حرف زدن از مشکلات نسل جدید، دوپامین را مقصر میداند و به علوم اعصاب اشاره میکند، در حال استفاده از یک استراتژی هوشمندانه است.
آقای سینک متخصص علوم اعصاب نیست و هیچ وقت تحقیقاتی روی ابعاد پیچیده مغز انجام نداده است؛ اما چیزهایی میداند که شما نمیدانید.
ارجاع دادن به علوم اعصاب یک روش قانع کننده است تا به مردم بگوید بیشتر میداند و استدلالهای خوبی بسازد. سادهسازی و قدم زدن در مرز مغالطه هم همان چیزی است که میتواند شامل این گونه صحبتها شود. حتی تحقیقی هم در این موضوع انجام شده است.
واقعیت این است که مشکلات انسانها ساده نیست. مغز انسان هم ساده نیست.
اگر یک نفر کاری را پشت سر هم انجام میدهد و حتی این رفتار باعث مشکلاتی میشود، در پشت آن چندین دلیل پیچیده وجود دارد. وقتی مشکل را ساده میکنیم و آن را به یک مقصر یعنی دوپامین تقلیل میدهیم، این کار باعث دور شدن مشکل از خود فرد میشود.
این انسان است که یاد میگیرد و دوپامین فقط یک فاکتور، فقط یک فاکتور در میان چندین فاکتور است که در یادگیری تاثیر دارند.
وقتی به افرادی که صبح تا شب در شبکههای اجتماعی میچرخند، نوجوانهایی که زیاد پورن تماشا میکنند و والدین کودکانی که فکر و ذکرشان بازیهای رایانهای شده است میگوییم مقصر دوپامین است، به آنها آموزش میدهیم که مشکلشان را به یک عامل خارجی نسبت دهند.
در عوض، اگر تمرکز روی یادگیری و ابعاد برجستگی انگیزشی این فرایند باشد، کمک میکند خود فرد توجه از دست داده خود را به رفتارش، انگیزهها و مفهومی که به تجربیات میدهد را بازگردانی کند.
پس بهتر است در این نوع مشکلات به حرفهایی گوش کنید که درباره انسان و فرد صحبت میکنند نه انتقال دهندههای شیمیایی غیرمرتبط. اگر هم درباره علوم اعصاب و مغز انسان مطالعه میکنید از منابع تخصصی و عمیق مطالعه کنید.
منابع: