زلزله که می آمد پدرم میرفت بیرون از همسایه هایی که با صورتی پریشان و شلوارک آمده بودند بیرون می پرسید، جا شما هم زلزله اومد؟
هیچ وقت کسی به پدرم نگفت زلزله و گسل خصومت شخصی با یک واحد خانه ندارد که فقط آنجا بیاید و پیش دیگر همسایه ها نرود!
برق هم ک میرفت داستان همین بود...
از خانه می آمد بیرون، توی کوچه تاریک مطلق از همسایه ها می پرسید برق شما هم رفته؟
کسی به او نمی گفت کوچه تاریک رو نمیبینی مگر، برق کل محل رفته ست دیگر! چ سوالیست...
حال ک بابا دیگر نیست
کمی بزرگتر شده ام و وقتی اینترنت قطع می شود
دوست دارم بیایم توی کوچه داد بزنم مال شما هم قطع شده؟
حالا میفهمم سوال پدرم از کنجکاوی و ندانستن نبود ، جوابش را می دانست، فقط اینکه آدمیزاد بداند با دیگران درد مشترکی دارد آرام ترش می کند...