یک رهگذر
یک رهگذر
خواندن ۲ دقیقه·۳ سال پیش

سینما عصر جدید (قسمت سوم داستان پنجاه تومنی)

سینما عصر جدید، تهران
سینما عصر جدید، تهران

مدتی از شروع کلاس های ترم یک گذشته بود. بچه ها دیگه همدیگر رو شناخته بودن، اکیپ های دوستی شکل گرفته بود و کم و بیش مشخص بود چه کسایی کنار هم میشینن سرکلاس و با هم میرن و با هم میان. بخصوص بچه های خوابگاهی بخاطر اقامت در خوابگاه خب زودتر و عمیق تر به رفاقت رسیده بودن. باز هم یادآوری می کنم تا اینجا هرچی میگیم دوست و رفیق منظور هم جنس هست :))

یه اکیپ سه نفری از پسرها و یه اکیپ سه نفری از دخترها از بقیه بیشتر تو چشم بودن. شاید بخاطر فعال تر بودنشون و حضورشون در دانشکده و کمی هم ظاهر متفاوتشون در اون برهه (برای کسایی که قسمتهای قبلی رو نخوندن، باید بگم داستان در نیمه دهه هفتاد شمسی و در دانشگاه دولتی می گذره)،
یکی از روهای ترم یک و در اون فضایی که بین دخترها و پسرها هیچ ارتباطی نبود، حتی سلام ساده! و بعضا فامیل همدیگر رو هم نمیدونستن، بعد از ظهر یکی از روهای پاییزی، یکی از کلاس ها تشکیل نشد.
اینم بگم که بین این دو اکیپ قبلا در حد سلام و علیک و چهارتا شوخی بی مزه رد و بدل شده بود و هر دو اکیپ این رو متوجه شده بودن که بین همه بچه های ورودی جدید، شاید همین دو اکیپ بتونن با هم ارتباطی برقرار کنن. بقیه بعید بود، ترم ها و سال های بعد هم این رو اثبات کرد.
اون روز بچه ها تو راهرو و کتابخونه و حیاط و ... از بیکاری میچرخیدن (کلاس تشکیل نشده بود) و بعضی راه منزل و خوابگاه رو در پیش گرفتن و بعضی هم که بعدش کلاس داشتن موندن تا کلاس بعدی شروع بشه.
اکیپ پسرها (همون سه نفر) تو راهرو به سمت حیاط میرفتن که یکی از دخترهای اکیپ سه نفری اومد به سمتشون و گفت: ما میخوایم بریم سینما فیلم فلان رو ببینیم، شما میخواید چکار کنید حالا که کلاس تشکیل نشده؟ پسرها هم قبول کردن، قرار گذاشتن و عازم سینما شدن.

فضای داخلی سینما عصر جدید، تهران
فضای داخلی سینما عصر جدید، تهران

از قضا یکی از پسرها که اتفاقا جزء تیپ های مومن و مذهبی دانشکده بود تو راهرو بود و شنید و دید ماجرا رو. ولی پسر خوبی بود، یعنی اهل گزارش دادن و اینها نبود. رفت سمت یکی دیگه از پسرها و با تعجب گفت: اینها رفتن سینما؟؟!! اونم گفت ظاهرا اینطور با هم قرار گذاشتن.
پسر مذهبی: عجب! چه زود! هنوز یماه نشده با هم انقدر رفیق شدن؟!
اون روز گذشت و پسر دوم ازش خواهش کرد موضوع رو جایی مطرح نکنه چون فضای دانشگاه اون زمان اصلا چنین اتفاقی رو نمیپذیرفت و ممکن بود برای همکلاسی هاشون بد بشه.
اما این دو اکیپ دست بردار نبودن و سوتی های قشنگشون ادامه داشت.
با من همراه باشیدو اگر دوست داشتید به دیگران هم معرفی کنید، تا بقیه اش رو براتون بنویسم.
ممنون

دانشگاهدهه شصتدهه هفتادسینماترم یک
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید