ما ز یاران(نسوان) چشم یاری داشتیم
خود غلط بود آنچه می پنداشتیم
همه عمر عاشق در آرزوی وصل و وصال
عمر بر باد می دهد و رنج برد در پی سال
در نهان در یاد عشق و عشق بازی
مال وجان بر باد دهد برای لحظه ای بازی
گرگان در لباس میش را برّه ای ناز بیند
گرگ مکار بادمجان به دور قاب چیند
در خیال همه عشق و چنگ و ساز
در عیان همه تزویر و ریا و گوز و ناز
در خفا همه عیاشی و بازی و دم سازی
در جفا تماما ریا و عشوه و غم سازی
بر زبان همه عشق و ایثار و وصف وفا
در عمل تماما شر و دشمنی و حدّ جفا
زن گرفتن سود دارد لیک ذوق دل نبود
می کند دفع وطر ......................