بدان که تزویر مثل شیشه است در ظاهر زیبا و صاف و صیقل خورده و شفاف و بسیار خطرناک و برنده ولی در حقیقت بسیار ظریف و ضعیف و شکننده و
چو شیشه تزویر شکست
خاک بر سر اهل تزویر نشست
لاجرم تنها یک راه سعادت وجود دارد و آنهم راه راستی و درستی است
روزی رسیدی هوشیار به مستی
روی کرد که دیوانه چرا چنین تو پستی
در مستی تمام غافلی ز عمر و هستی
وز مستی نداری جز نکوهش و پستی
غافل شود مست ز عمر و جهان
برباد دهد سلامت جان و روان
آدمی بباید باشد صبور چو کوه
مستی برباد دهد وقار و عزم و شکوه
مست به هوشیار چنین گفت
ز این سخن تو شاید باید برآشفت
مست هوشیار ز نقد هوشیارمست نرنجد
شاید فهم سخن من در اذهان پست نگنجد
این دیار رنج و محنت و فلاکت و فنا
بسیار دهد هوشیار حقیقی را درد و جفا
هوشیاری تماما درد و رنج است
می هوشیاران را چو گوهر وگنج است
به می شوید زنگار تزویر از دل
مست هوشیار نیست زین امر خجل
به مستی درای و دست ز تزویر بشوی
نقاب ز صورت بدار و حقیقت را بگوی
در میان می و تزویر کدامین بدتر است
کدامین کذاب و کدامین صادق تر است
اهل دل گویند مستی است و راستی
از راستی چگونه زایید کژی و کاستی
وز می نیاید جز صدق و عشق و وفا
وز تزویر نشاید جز طمع و جهل و جفا
میان می و تزویر می سرور است
تزویر و ریا تماما شر و منکر است