خواندن یاسین به گوش خر نمی آید بکار
درخت بی ریشه هرگز ننشیند به بار
قومی درگیر وهم و طمع و بی عقل و عار
فرهیختگان در غم و زجر و هر دم به نار
طاغیان درگیر غارت همچو سگهای هار
نخبگان مهجور و درمانده و عاقبت بالای دار
مردمان دست بر دارند که ای بزرگ پروردگار
ای خالق الارض و السماء و روزگار
ای مهربان دادار و نکوترین آموزگار
این درد و غم آخر کی پایان یابد آخر کار
این سخن باشد برای ان نیکو شهریار
بشنو این سخن و سخت بر ان را به کار
ستوران را جز شلاق و افسار نمی آید به کار
مس زر نگرد به نصیحت ای خوش سخن نیکو عیار
شاعر آنچه گفتی تماما حق بود و لیک
در میان چهارپایان منطق هرگز نمی آید بکار