توی دنیای شلوغ و پلوغ امروز که همه چیز داره با سرعت سر و سامآوری پیش میره و تو این بازار کار رقابتی که ما توش هستیم مسلما توانایی سر و کله زدن با چند تسک به صورت همزمان خیلی توانایی جذابی به حساب میاد و مطمئنم که خیلی از کارفرماها نیز دنبال نیرویی میگردن که بتونه چند یا حتی چندین کار رو به صورت همزمان انجام بده.
اما توی این نوشته قصد دارم کمی خلاف این موضوع صحبت کنم و بگم که همیشه این مولتی تسک بودن هم خوب نیست و نتیجه خوبی نمیده و میخوام به این نتیجه برسم که چرا گذاشتن همه کارها به کنار و تمرکز و تعمق روی یک تسک توانایی بسیار مهمتریه تا اینکه قادر باشید همزمان روی چندتا وظیفه کار کنید.
بذارید از تجربه شخصی خودم براتون بگم.
در طول عمر کاری من به این علت که با مباحث زیادی از برنامهنویسی سرور و موبایل و وب تا مدیریت گرفته آشنایی دارم، خیلی اوقات پیش میومده که در طول روز چندین تسک مختلف که به کل در حوزههای متفاوتی بودند رو در حال انجام داشتم.
اوایل از اینکه میتونم این همه کار رو همزمان انجام بدم احساس غرور میکردم. حس نینجایی رو داشتم که تو همه جا سرک میکشه و خیلی حرفهای هر کاری از دستش بر میاد رو انجام میده. حتی اطرافیان هم از این توانایی من شگفت زده بودن و واسشون سوال بود که چطوری میتونم این همه کار متفاوت رو همزمان انجام بدم.
همه چیز به خوبی پیش میرفت تا اینکه کمکم این حس توی من شکل گرفت که یه جای کار ایراد داره. درسته که من خیلی کارها رو انجام میدادم و نهایت سعیم رو میکردم که بهترین کیفیت ممکن رو به اجرا بگذارم اما کمکم به این نتیجه رسیدم بعضیوقتا کارها اونجوری که ازشون راضی باشم انجام نمیشن. یا حتی اگه کار کیفیت قابل قبولی داره، من هیچ پیشرفتی رو تو خودم حس نمیکنم و این حس درجا زدن داشت کم کم شروع به آزارم میکرد.
تا اینکه یک روز به من چیزی الهام شد...
مغز ما انسانها ساختار واقعا شگفت انگیزی داره. این سازه حیرتآور از میلیاردها نورون (عصب) ساخته شده که تشکیل یک شبکه عصبی بسیار بزرگ و پیچیده رو میدن.
تا به حال شده از خودتون بپرسید که ما چطور یک مهارت رو یاد میگیریم؟! یا اینکه چرا با تمرین در یک مهارت خاص میتونیم هر روز اون رو بهبود بدیم؟
اگه خیلی ساده بخوام به این سوال جواب بدم، پاسخ به این صورت خواهد بود که مغز ما برای انجام هر کاری نیاز داره پیامهای عصبی رو از قسمتهای مختلف مغز به قسمتهای دیگه خودش و همچنین به دیگر اندامهای بدن بفرسته.
پیامهای از عصبی از نورونها برای جابجایی استفاده میکنن و هر چه ارتباط بهتری بین نورونهای درگیر وجود داشته باشه ما مهارت بیشتری در انجام اون کار خواهیم داشت. با تمرین و ممارست در انجام یک کاری، مغز ما برای اینکه بهتر بتونه اون کار رو انجام بده شروع میکنه به تقویت ارتباط بین نورونهای درگیر و هر چه بیشتر اون کار رو تکرار کنید این ارتباط قویتر و سریعتر خواهد بود. اینکار با استفاده تقویت ارتباطات بین عصبها توسط مادهای به نام Myelin توسط مغز صورت میگیره.
پس حالا میدونیم که نقش تمرین و تکرار در این پروسه چی هست.
خوب تا اینجا متوجه شدیم که با تمرین و تکرار میتونیم در انجام یک کاری سرآمد باشیم. اما اکثر اوقات این تکرار و تمرین مداوم، نیازمند صرف زمانی بسیار طولانی هستش. یک ورزشکار حرفهای سالها و سالها تمرین و تلاش کرده تا به جایی که هست رسیده.
یک برنامهنویس حرفهای که در کار خودش استاده سالها تلاش کرده و هزاران ساعت کد نویسی انجام داده تا سرآمد حوزه کاری خودش شده.
پس چطور میشه ما هم به این سطح برسیم؟ آیا لازمه ما هم همین قدر انرژی و زمان بذاریم؟ بله!!!
اشتباه برداشت نکنید. من قرار نیست فرمول طلایی رو بهتون بدم که یک شبه ره صد ساله رو طی کنید. خیر. بهترین بودن نیازمند تلاش و تمرین مداوم و طولانی هست. اینجا فقط قصد دارم راهی رو معرفی کنم که شما رو تو این مسیر جلو بندازه. بهش به عنوان یک آپگرید ذهنی فکر کنید.
بر میگردیم سر اصل مطلب.
در مورد کارکرد مغز این نکته رو لازمه بگم که پروسه استحکام ارتباط عصبها کار پرهزینهای از لحاظ مصرف انرژی هست و مغز ما برای هر کار این پروسه رو انجام نمیده. فقط زمانی این پروسه استارت میخوره که به صورت مداوم اون نورونهای خاص درگیر باشن و مغز برای بهینه سازی عملیات خودش شروع به استحکام ارتباطات میکنه.
حالا تصور کنید که مغز شما در حال استحکام ارتباط تعدادی نورون خاص هست. در این لحظه دستور میرسه که اون قسمت رو رها کن و حالا به قسمت دیگهای برو و کار دیگهای رو انجام بده. این پروسه رو مدام تکرار کنید تا به مغز خستهای برسید که نتونسته هیچ کدوم از شبکههای درگیر رو مستحکم کنه.
حالا تصور کنید که شما برای مدت ۴ یا ۵ ساعت بدون مزاحم و با تمرکز عمیق به انجام کاری بپردازید. اینطوری به مغزتون فرصت دادید بدون وقفه و در بهترین و بهینهترین حالت ممکن تمام تواناییش رو برای استحکام هر چه بیشتر ارتباط بین نورونهای درگیر تقویت کنه.
استفاده از این تکنیک به قدری تأثیر گذار و عمیقه که خیلی راحت میتونید مباحث بسیار سخت رو در کوتاهترین زمان ممکن یاد بگیرید.
تو بازار کار امروز همیشه تخصص حرف اول رو میزنه و کسی هم که همه چیز رو بلد باشه یا اصلا وجود نداره یا یک در میلیون پیدا میشه. ولی با استفاده از توانایی Deep Work شما میتونید اون چیزی رو بدست بیارید که شما رو تو زمینه کاری خودتون سرآمد میکنه، و اون توانایی استاد شدن در کوتاهترین زمان ممکنه.
و در آخر اگر دوست دارید در مورد تأثیرات کار عمیق و تمرکز بیشتر بدونید پیشنهاد میکنیم کتاب Deep Work نوشته Cal Newport رو حتما بخونید.
اگر این مطلب براتون مفید بوده و یا فکر میکنی برای شخص دیگهای میتونه مفید باشه خوشحال میشم لینک اون رو با بقیه به اشتراک بذارید.