این بلاگ از الهه صحرایی یکی از اعضای باشگاه
اگه نه که باید بگم این فیلم ۱۳ تا جایزه اسکار گرفته ،شاید شماهم وسوسه شدید تماشا کنید
من تمام صفحات نقد مربوط به این فیلم رو خوندم و ناراحت بودم ازاینکه چرا کسی به جنی اهمیت نداد و همیشه همه ی نگاها به فارست بود پس تصمیم گرفتم راجبش بنویسم، هرچند که این نوشته شبیه به نقد فیلم ها نیست و صرفا یه دلنوشتست از حسی که بعد از دیدن فیلم داشتم
قرارنیست داستان رو اسپول کنم و فقط برای مثال به بعضی قسمتهای فیلم گریز کوچیکی زدم
اگه دوس داشتید اول فیلم رو ببینید بعد این مطلب رو بخونید تا کامل متوجه منظورم بشید
مادر فارست یه کسی بود که حتی نقص هاشو تبدیل به تفاوت میکرد
تلاشی که برای تربیت بچه کرد و وقتی که براش گذاشت اونو تبدیل به این ادم موفق کرد ،حتی با احمق بودنش (مثل مادر ادیسون)
ولی جنی تویه خونه ی بدسرپرست بزرگ شد و بارها فرارکرد
ازخونش
از خانوادش
بعدها از خودش...از خودش...از خودش...
دنبال ارامشی که هیچ جا با هیچکاری و هیچ وقت بدستش نیاورد
به هرجا تونست چنگ زد
افکار منفی و تصمیم ب خودکشی داشت اما جرعت پریدن نداشت
اون فقط تحمل کرد تا مُرد
ما هممون میتونیم جنی باشیم
میتونیم فارست باشیم
به نظرم مهم این نیست که میخایم کدوم باشیم
مهم اینه اطرافیانمون راهو برای کدوم باز کنن
چرا وقتی جنی بد شد برای رسیدن ب خواستش که نوازنده ی مشهورشدن بود، ازش بدمون میاد اما وقتی مادر فارست بامدیر مدرسه خوابید که فارست اخراج نشه اونو قهرمان دیدیم؟!
جنی مهربون بود،وقتی کسی فارست رو نپذیرفت اون بهترین دوستش شد و بدون اینکه نقص هاشو ببینه ازش حمایت میکرد
جنی ادم بلند پروازی بود که به کم قانع نیست، دلش یه زندگی ساده ی کسل کننده نمیخاست، دوست داشت تو اسمونا پرواز کنه، همونجور که دیدید از اول بچگیش ارزو میکرد کاش یه پرنده باشه اما فارست یه مرد خانواده دوست که هیچ رویای بزرگی نداره و با هربادی به یه سمتی کشیده میکشه و بی هیچ تلاشی موفق میشه
جنی تنهاتر از فارست بود ، کسی رویاهاشو، توانایی هاشو، خواسته هاشو درک نکرد
برای رسیدن به اهدافش تن به خیلی چیزا داد ولی فقط ازش سواستفاده شد، و در اخر افسرده و مریض برگشت به تنها پناهگاهش بدون اینکه احساس تعلق یا رضایت کنه. خسته و ناامید بدون اینکه حرفی برای گفتن داشته باشه...
فارست، مادرشو داشت،جنی رو،بوبا و سروان دَن...توهردوره از زندگیش یکی همراهش بود حتی وقتی تنها داشت برای هیچ و پوچ میدوید، همه ستایشش کردنو و خیلیا همراهیش کردن، اما وقتی جنی برای اهدافش میجنگید کی کنارش بود؟چه کسی حمایت و تشویقش کرد؟
سرنوشت یه دختر تنها و اسیب دیده که فکر پرواز داره فقط سنگایی که بهش پرت میشه و دام هایی که براش پهن میشه
هیچ چشمی جنی رو ندید،هنوزم نمیبینه
(توی باشگاه ۴.۲ درصدیون، هدف اشتراک افکاره، قرار نیست موافق باشی با مطالب، قراره نظرتو بدی و رشد صورت بگیره)