نشسته بودم تو ماشینو از اون آهنگ های بیس دار خفن گوش میدادم.صداشو زیاد کرده بودمو رفته بودم تو فکر.زل زده بودم ب ضبط وهمینجوری فکر میکردم.سیگارم توی دستم بود.گاه گاهی همینجوری ک فکر میکردم،پکی هم ب سیگارمیزدم.زنگ موبایلم از این حالم درم آورد.نیما بود.با بی میلی سیگارمو از شیشه پرت کردم بیرونو صدای آهنگو کم کردم و گوشی رو برداشتم و جواب دادم.
ـبله؟
ـامیر بپر بیا
ــکجا؟
ـبیا دنبالم بریم پیش بروبچ
ـنیما حال ندارم،خودت برو
ـعه اذیت نکن.بپرپسر
ـاه ولم میکنی یا نه؟!
ـبے اعصاب
ـ...
گوشیو قطع کردمو انداختم روصندلی.فندکو برداشتمو یه سیگاردیگه ازداشبورد برداشتمو روشنش کردم.شیشه های دودی ۸۰% ماشینو بالا کشیدمو دوباره آهنگو زیاد کردم تا کسے صدامو نشنوه.با هرچی تو توانم بود بلند فریاد زدم.فریادی ک ب گریه کشید.بلند بلند وسط آهنگ گریه میکردم.موهامو بهم میریختم.محکم بادست زدم رو فرمون.ماشینو روشن کردم.سیگارو گذاشتم لای دوتا انگشتام و فرمونو گرفتم. پاگذاشتم روی پدال گازو حرکت کردم.انقدر رفتم تا ب ی جای بلند رسیدم ک از اونجا کل شهر معلوم بود.ماشینو خاموش کردمو پیاده شدم.ازاون بالا ی نگاه سرسری ب کل شهر انداختم.سیگارم تو دستم میسوخت.ینی اون الان کجای این شهره؟.با پام سنگاروشوت کردم و با هرپرتاب ی لعنت.همش ی خواب و خیال بود.انگار یکی قلبشو دزدیده بود.دیگه ندیدمش.هیچ خبری ازش نشد تا اینکه ی روز دست تو دست آرش ،بهترین دوستم،تو خیابون دیدمش.این فکرا هیچ وقت تمومی نداشت.ازاونوقت پاتوقم شده بود ماشین و سیگارو آهنگ.حوصله ی هیچ کسو نداشتم. ی فکر ب سرم زده بود،انتقام.از کسی ک ی عمر برام نقش داداشو بازی میکرد.ازکسی ک حالا دست تو دستش ب فکر خوش گذرونیش بود.اما من دوسش دارم.کسی نمیتونه اونو ازم بگیره.اگه آرش دیگه نباشه من راحت میتونم قلبشو ب دست میارم!