ali.heccam·۸ ساعت پیشبرداشت آزادبا لبخند، درها رو باز گذاشتم. هوا بیرحمتر از غرور من، سرد بود؛ در تلفیقی از احساس و فکر، تصمیم گرفتم دوستش داشته باشم؛ هرچند که نه چشمان…
سوهی·۱۵ ساعت پیشبه دوربین نگاه نکن!بخش دومبیمارستانآنجا بود که فهمیدم باید فرار کنیم، همین کار را هم کردیم. در آن زمان که کارکن دنبالمان افتاد به بیرون مسافرخانه دویدیم. هوا…
سوهی·۱۸ ساعت پیشبه دوربین نگاه نکن!آن شب به همراه گروهی از دوستان مشغول بازی بودیم. چند متر دور تر از مسافرخانه، بنای قدیمی خرابه ای مانند بقایای یک قلعه وجود داشت که دیو…
امجد عبدی·۲ روز پیشجاذبهای که برای عشق هفتسالگی، کوتاه آمددر محلهای زندگی میکردیم که قوانین فیزیک فقط تا ساعت شش عصر معتبر بودند و بعد از آن، هر چیزی امکان داشت. گربهها فلسفی میشدند، سایهها اض…
ali.heccam·۲ روز پیشو دلم حسابی هوای باران کردهگرم است و دلم حسابی هوای باران کرده: صدای رعد و برق، نسیمی که بوی رطوبت میدهد و درنهایت، سَرم را که رو به بالا میچرخانم و آسمان را در جست…
امیر حسین جمشیدی·۲ روز پیشپروژهٔ سایهٔ بیصدا: فروپاشی از درون(قسمت اول)سلام رفقا یک داستان با ژانر تریلر Conspiracy Thriller رو با هوش مصنوعی و هدایت خودم باهاتون به اشتراک میزارم. امیدوارم عاشقان داستان های دل…
بهار·۲ روز پیشپروازمایتا علاقه شدیدی به پرواز داشت ..تمام اسباب بازی هایش را هواپیما میگرفتاوهمیشه یک کوه درست میکرد و از روی آن تالاپ میپرید و بال میزد تا ش…