*بشو آن که هستی!*
?️عبدالله گلشن
■بدون شک در درون هر یک از ما استعدادی نهفته هست؛ و به نظر میرسه این چیزی که در درون ما به امانت نهفته شده، مثل یک چاقوی دو لبه باشه: اگر به درستی این گوهر گرانبها را در درون مان، بشناسیم، رنج ها و سختی هایی که بر ما تحمیل شدن رو به دیده چالش های پیش رو، می بینیم و با رفع این چالش ها، لذت برده و احساس خوبی در ما شکل خواهد گفت.
□اما خبر بد اینه که، لبه دومی هم داره این چاقوی تیز و بُرنده: شوربختانه بسیاری از آدم ها (در این مورد تردید دارید؟) و شوربختانه بسیاری از آدم های دور و بر ما نحوه ی استفاده از این چاقوی دولبه رو بلد نیستن و با همین چاقو، رابطه ی استعداد نهفته در درونشون رو با سرنوشت پیش روی خودشون، قطع می کنن و به این عقیده ایمان میارن که جبر و خلقت، این سرنوشت شوم را پیش روی آنها نهاده است.
●یونگ چه زیبا گفته: اگر ناآگاهانه تان را مدیریت نکنید، کنترل زندگی تان را به دست گرفته و شما آن را سرنوشت می نامید.
○ *چرا دونستن این نکته مهمه؟*
شاید برخی از افرادی که در حال مطالعه این نوشتار هستند و همین طور آدم های اطراف ما (که به نظرم کم هم نیستن)، احساس می کنند در جایی که باید باشند، نیستند و در حال انجام کارهایی هستند که متناسب با استعداد، تحصیلات، تجربیات یا شایستگی هایی که دارند، نیست؛ به خاطر همین نه تنها از کارشون لذت نمی برند و دچار عذاب وجدان، ناراحتی و ... هستند بلکه به تصورم کار سازمان رو با کیفیت مورد انتظار انجام نمی دهند یا تنها در حد وظیفه های جاری کارها را انجام می دهند و از پذیرش مسئولیت های بیشتر و امور داوطلبانه یا به عبارتی، رفتارهای شهروندی سازمانی، سر باز می زنند.
■گاهی اوقات این آدم ها، به خاطر خشم ناشی از این رویداد و بی عدالتی که در درونشون به تدریج، نهادینه خواهد شد، آرام آرام آرامش شون رو از دست داده و نشخوارهای ذهنی شان، زیاد شده و آروم آروم، روی روحیه و سطح انرژی خودشون و اطرافیان شون، اثر منفی گذاشته و فضای منفی غیر قابل جبرانی رو به مرور طرح ریزی می کنند.
□به قول مرحوم مجتبی کاشانی
"بخت از آن کسی است که مناجات کند با کارش
و در اندیشه یک مساله خوابش ببرد
و کتابش را بگذارد زیر سرش
و ببیند در خواب
حل یک مساله را
باز با شادی درگیری یک مساله بیدار شود."
● *امّا چه جوری دچار این سرنوشت شوم نشویم؟*
راه ها و روش های متعددی برای این کار وجود دارد، البته اگر کمی از وقت روزانه مون را با خودمون خلوت کنیم و روی شناخت و خودشناسی خودمون سرمایه گذاری کنیم، خواهیم فهمید که در کجای مسیر هستیم. منظورم از سرمایه گذاری، صرف پول و سرمایه زیاد نیست؛ بیشتر منظورم، مطالعه هدفمند و استفاده از مشاوره آدم های با تجربه هست. این مطالعه ها و مشاوره ها، بیشتر ما رو متوجه چرایی و فلسفه وجودی خودمون خواهند کرد و درون مون رو برای یک شروع و جهش بلند، آماده خواهند کرد.
○ *حالا که دونستم چه استعدادی دارم، چکار باید بکنم؟*
برخی از آدم ها (به نظرم تعدادشان قابل توجه است)، به ویژه اگر کانون کنترل شان بیرونی باشد، معمولا منفعل بوده و بیشتر به وضع موجود غر می زنند و کمتر مسئولیت اعمال و اقدامات شان را می پذیرند و به همین خاطر در این جهل خود سال های متمادی خواهند ماند. اما بعضی دیگر از آدم ها فرصت طلب بوده و زودتر از اینکه دچار ناراحتی و افول بشوند، شرایط رو مطابق با خواسته ها و نیازهایشان تغییر می دهند؛ تکلیف این افراد مشخص است.
■اما دسته سومی هم هستند که می دانند استعدادی در درونشان نهفته است اما در دنیایی از ابهام و تنش گرفتارند و بیشتر از دو گروه دیگر روحشان آزرده است: چون می دانند که باید قبل از آنکه زود دیر شود، دست به اقدام و عمل بزنند؛ این افراد مسیری دشوار و البته طولانی در پی دارند. اما موفقیت شان حتمی است: چون می دانند آنی نیستند که هستند.
□این افراد باید زمانی را صرف خودشناسی (با تمرکز بر چرایی خلقت شان)، توسعه مهارت های حیاتی همچون جرات مندی و جسارت مندی و ارتباطات سازنده (علاوه بر توسعه مهارت های فنی حوزه خود، که به نظرم این افراد در زمینه حرفه ای خود، حرف های زیادی برای گفتن دارند.) و مطالعه هدفمند در این زمینه نموده و امیدشان را زنده نگهدارند و از فرصت هایی که مثل باران بهاری در حال بارش است، نهایت استفاده را ببرند تا در نهایت، به قول نیچه: بشوند آن که هستند (بشو آن که هستی)
عبدالله کلشن