ویرگول
ورودثبت نام
امیرحسین صمدی
امیرحسین صمدی
خواندن ۶ دقیقه·۲۴ روز پیش

خاطرات و مخاطرات آموزشی سربازی!

خوش آمدید به آخرین بخش از خاطرات سربازی

در مورد سربازی قبلا سه تا متن ادامه دار نوشتم اما حس کردم زیادی داشت کش پیدا میکرد!

برای همین گفتم توی یه نوشته نسبتا طولانی بگم و تمومش کنم، برای همین پیشاپیش از طولانی بودن این متن عذر خواهی میکنم!

اینجا نظم رو یاد میگیرید!

https://www.aparat.com/v/z960550

تصویری که در بالا می بینید نماد نظم در سیستم های نظامیه! آنکادر تخت و کمد

شیوه ای که باید هر روز و به صورت منظم تخت و کمد خودتون رو مرتب کنید (البته این فرایند ساعت 3 نصفه شب که بیداری میزنند انجام میشه)

البته این فقط نماد نظم نیست!!!

به نظر غیر از این مورد، رژه و صف صبحگاه و شامگاه هیچ چیز منظم دیگه ای قابل مشاهده نیست!

اولین موردی که در بدو ورود من به پادگان آموزشی جلب توجه میکرد نبود نظم در برنامه ریزی ها بود...

مثلا همه سربازها رو جمع میکردند میبردند برای گرفتن لباس، بعد که میرسیدیم انبار مشخص میشد لباس ها نرسیده! و در نتیجه بر میگشتیم آسایشگاه! و این فرایند به صورت مسخره ای پنج روز مداوم اجرا میشد...

یک چرخه معیوب که هیچ کس اراده ای برای از بین بردنش نداشت!

آموزش مهم ترین چیزه!

سربازان درحال آموزش هستند!
سربازان درحال آموزش هستند!


بیشترین جمله ای که بعد از سرباز باید نظم داشته باشه میشنوید جمله ی سرباز باید آموزش داشته باشه هست!

این یعنی آموزش منسجمی وجود داره که ارتش قصد داره به سرباز یاد بده تا در موقع جنگ بتونه ازش استفاده کنه...یک کتابچه آموزشی خیلی تر و تمیز هم تدوین شده بود به همین منظور! اما دریغ از چیزی به عنوان آموزش...

مثلا صبح برای کلاس آموزشی فرمانده ما رو میبرد به سمت میدون صبحگاه، داخل برنامه آموزشی نوشته بود آموزش سلاح ژ3 و من که منشی گروهان بودم باید متن آموزشی مربوط به موضوع رو همراه خودم میبردم! اما وقتی میرسیدیم به میدون صبحگاه فرمانده تصمیم میگرفت آموزش رزم شبانه توضیح بده...

این وسط من بدبخت تنبیه میشدم که چرا متن آموزشی همراهم نیست!!

همون رزم شبانه را هم درست درس نمیدادند! مثلا در رزم شبانه باید جهت یابی از روی ستارگان رو یاد میدادند اما خب صبح ها ستاره ای در آسمون حضور نداره و نمیشه توضیحی در این مورد داد در نتیجه فقط میگفتند رزم شبانه خیلی مهم است!

تنها بخش آموزش که خیلی مهم بود باز و بسته کردن سلاح ژ 3 بود و تقریبا 40درصد کل زمان آموزشی به همین موضوع میگذشت! سلاح هایی هم که در اختیار سرباز قرار میدادند برای آموزش انقدر داغون بود که اصلا باز نمیشد!

بقیه زمان آموزش هم بیشترش به رژه میگذشت! (دو تا کار تقریبا بی فایده!)

سربازی یعنی آشخوری!

ظاهر غذا ها تقریبا همینطور بود
ظاهر غذا ها تقریبا همینطور بود


برنامه غذایی پادگان خودمون رو خدمتتون عرض میکنم:

شنبه: ناهار پلوعدس ، شام کتلت با سیب زمینی سرخ کرده

یکشنبه: ناهار خورشت قورمه سبزی ، شام خوراک مرغ

دوشنبه: ناهار لوبیا پلو، شام پوره سیب زمینی

سه شنبه: ناهار سبزی پلو با ماهی قزل، شام خوراک لوبیا

چهارشنبه: ناهار خورشت قیمه، شام ماکارونی

پنج شنبه: ناهار چلوکباب، شام خوراک شنیسل مرغ

جمعه:صبحانه آش رشته، ناهار چلو مرغ، شام تن ماهی

همونطور که در برنامه بالا دیدین فقط روز های جمعه صبحانه آش میدن که اونهم چون صبح جمعه افسر ها خیلی کم داخل پادگان هستند کسی نیست بیدار باش بزنه و خیلی از سرباز ها برای خورد صبحانه به سلف نمیرند! من خودم یکی دو بار آش خوردم!!!

کیفیت و کمیت کلی غذا ها خوب بود و من که 6 سال خوابگاهی بودم راضی بودم!

اجرای عدالت یا ادعای عدالت؟!

نظامی جماعت همواره معتقدند نظم سختگیرانه ای که در ارتش وجود داره خود به خود باعث ایجاد عدالت میشه! و بسیار هم بر این موضوع تاکید میکنند که اینجا به کسی ظلم نمیشه...

اما کمی که وارد این فضا میشیم میبینیم هر کس بیشترین ادعا رو در زمینه عدالت داره، بیشترین پارتی بازی رو هم برای آشنا هاش انجام میده!

به عنوان مثال در گردان ما یک مسئول اداری داشتیم که 26 سال سابقه خدمت در ارتش داشت! یک شب که افسر نگهبان بود خیلی بی دلیل تلفن خونه را بست! خب تا اینجای کار عادی بود و افسر نگهبان حق داشت تلفنخونه رو ببنده!

سرباز بینوایی که برای زنگ زدن به خونشون باید یک ساعت توی صف بایسته!
سرباز بینوایی که برای زنگ زدن به خونشون باید یک ساعت توی صف بایسته!

مشکل از اونجایی شروع شد که دیدیم یکی یکی رفقای این آقا دارند وارد تلفن خونه میشن و هر کدوم نیم ساعت تلفن میزنند، این در حالیه که سرباز 4 دقیقه بیشتر حق زنگ زدن به خونه رو نداشت. یکی از سرباز هایی که چند روز بود نتونسته بود تلفن بزنه رفت دفتر فرماندهی و درخواست مجوز برای تلفن کرد و با پاسخ نه! مواجه شد، وقتی اعتراض کرد که چرا یه عده تلفن میزنند؟؟ داستان سرایی در مورد عدالت هم آغاز شد که آی سرباز تو چی میفهمی که اون سرباز رفیق ما چه مشکلاتی داره که بهش اجازه دادیم زنگ بزنه! اینجا من وارد بحث شدم و تا ساعت یک نصفه شب با اون افسر غیر محترم بحث کردم، آخرش هم متهم به توهین به مافوق شدم! البته چون کل لشکر از پارتی بازی های اون افسر مطلع بودند من تبرئه شدم...

بعله اینجا هم مثل خیلی جا های دیگه کسی که خیلی ادعای عدالت میکرد خودش آخر پارتی بازی بود!

رفاقت، رمز خوشبختی!

توی تمام مراحل خدمت سربازی اتفاقات مختلفی میوفته که باعث میشه از نظر ذهنی و جسمی خسته بشی. اینجا فقط حضور یه رفیق واقعی باعث میشه این خستگی از وجودت در بره...

این رفیق البته فقط نباید یک نفر باشه! هم تختی رفیقه، هم شهری رفیقه، نفرات کناریت توی رژه رفیق هستن، خیلی وقتا فرمانده رفیقه و ... این وسط خودتی که باید رفاقت رو بسازی...

اگر بتونی رفاقت های خوبی بسازی کمتر سختی های سربازی رو حس میکنی چون معمولا موقع سخت ترین شرایط داری با رفیقات به زندگی میخندی!

چند تا سرباز کچل مثل خودم
چند تا سرباز کچل مثل خودم

من مهم ترین و بهترین خاطره هایی که از آموزشی خدمت دارم مال وقتاییه که ظهر بعد از 6 ساعت تمرین توی میدون صبحگاه میومدیم توی آسایشگاه و کف زمین پهن میشدیم! توی این شرایط داغون هر کسی یه چیزی میگفت و همه میخندیدیم! انقدر میخندیدیم که دلمون ضعف میرفت!!

هر کسی میدید فکر میکرد دیوونه شدیم، اما این خنده های الکی واقعا لازم بود و اگه اون اکیپ دوستانه نبود این خنده ها هم وجود نداشت...

و تامام!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!


پ ن: شاید بعدا این متن را تکمیل تر کردم

پ ن: از اینکه قبل از ورود به خدمت سربازی پیگیری کردم و امریه سربازی گرفتم عمیقا خوشحالم. چرا که بودن در سرباز خونه برای کسی مثل من که متاهل هست واقعا سخته...

پ ن: سربازی رفتن در قالب امریه خوبه، باعث میشه تجربه کاری پیدا کنی و شانست برای جذب در سازمانی که خدمت میکنی بیشتر بشه

پ ن: از سختی های آموزش عملی نگفتم، چون تقریبا آموزش عملی وجود نداشت که بخواد سخت باشه! فقط چندین ساعت سر پا ایستادن توی آفتاب و رژه زدن و صبح ساعت 3 بیدار شدن و از همه بدتر بلاتکلیف بودن بود که خیلی سخت بود...

پ ن: به نظرم کل آموزشی سربازی رو میشد در 3 هفته جمع کرد! اما به لطف ارتش من 60 روز در پادگان بودم و فقط دو روز مرخصی بابت متاهل بودنم بهم دادند که اونم یک روزشو توی راه بودم!

خدمت سربازیآموزشیتجربه کاریرفاقتارتش جمهوری اسلامی ایران
زندگی راز بزرگیست که در ما جاریست، زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست. یک دانش آموخته حقوق عمومی که دوست دارد خوب بنویسد!
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید