glasses/عینک?
glasses/عینک?
خواندن ۲ دقیقه·۱ سال پیش

شب زنده داری ...

شب سردیست، هوا منتظر باران است
وقت خواب است و دلم پیش تو سرگردان است
شب سردیست، هوا منتظر باران است وقت خواب است و دلم پیش تو سرگردان است

سلام
سلامی به سردی شب های زمستان ، گرمی رنگ درختان پاییزی ، شیرینی میوه های تابستان و حال خوش بهار
ساعت 2 صبح به وقت تهران است و دلم شور شوق دارد ...
میپرسید شور و شوق چی ؟ احتمالا این هفته این تنها وبلاگه چرا که از دوشنبه تا جمعه به هیچ وجه نمیتوانم چیزی بنویسم ، حداقل در ویرگول ، چون مدرسه بعد از مدت ها تصمیم گرفته که پایه نهم رو ببره یه مسافرت بیرون از شهر ، کجا ؟ بهشهر

واقعا باید بهشهر رو قاب گرفت ...
واقعا باید بهشهر رو قاب گرفت ...

اما الان یکم استرس هم دارم چون هیچ چیزی برای این مسافرت چند روزه آماده نکردم ، از اون بد تر ، میترسم دوباره مثل روز اول اردو یزد ، همه چیز بهم کوفت بشه اونم به خاطر مریضی های مختلفم (??) چون پارسال از بدو ورود به یزد ، مشکلات معدم بهم حمله کردن و اینجوری شد که اصلا نفهمیدم روز اول چجوری گذشت ...
ولی از یه چیز خیلی خوشحالم ، اینکه دوستانم هستن ... البته که توی اردو یزد جز چند نفری از دوستام ، کسی اهمیت نمیداد که عادل داره پس میوفته ? خب حقم داشتن ، چرا باید خوشی هاشونو به خاطر یه آدم همیشه مریض کنار میزاشتن ؟؟ ( ولی خب یکم بهم بر خورد ، چون خودم سر کوچک ترین مشکلات کلی نگران میشم و از دوستام همایت میکنم ، یکم توقع داشتم ...) ولی بازم حضور دوستان عزیزم همیشه برام آرامش بخش بوده ، وقتی میبینمشون ، از ته دلم آروم میشم ، حس میکنم خیلی لازم نیست جلوشون نقش بازی کنم ، مخصوصا چند نفری مثل بنیامین ، رهام ، مجتبی و...
خیلی خوشحالم که همه هستن ، اتفاقا این بار پوریا عطایی ، تنها هم صحبتم سر مسائل علمی ، هم داره میاد و اتفاقا(2) با هم توی یه کوپه هستیم . الان که دارم به دوشنبه فکر میکنم میبینم خیلی هم روز شلوغی نیست ، مخصوصا این بار که به خاطر اردو هیچ تکلیفی ندادن ...
خلاصه که این شب زنده داری هم به فکر کردن به مسائل اردو گذشت ، تا هفته بعد ...
خدا یار و نگه دارتون باشه


شببهشهراردوهنر
وقتشه دیدمون رو چندگانه کنیم ، یه عینک رو کنار بزارید و عینک های دیگه رو امتحان کنید ، من اینجام تا بهتون کمک کنم جهان رو از دید های دیگری ببینید
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید