نیومدم حرف بزنم ، اومدم یه چیزی نوشته باشم یکم دلم سبک بشه ...
حدود 6 تا پیش نویس آمادن که کامل بشن ، ولی هنوز ننشستم پاشون ، یه عالمه معرفی کتاب و...
ولی اول از همه سلام ، سلام به همه اونهایی که دارن تو احساساتشون غرق میشن و دیوونه میشن ...
یادتونه میگفتم یه بازیگر خیلی خفنم ؟ خب ، وقتی زیاد آدم احساساتش رو سرکوب میکنه ، اونها یهو مثل اسید میپاشن بیرون و همه چیز رو از بین میبرن ! حلت میکنن ! ذوبت میکنن !
از همه بد تر اینکه منطقم داره تضعیف میشه ، از همه بد تر اینه که دارم عقلم رو از دست میدم ، از همه بد تر اینکه جایگاهم رو از دست دادم و از همه بدتر اینه که نقشم عملی شد و شدم منفور ترین پایه ...
خب خودم خواستم ... پس نمیتونم حرفی بزنم یا اعتراضی کنم ...
اینکه دیگه تو دروس نمره برتر نیستم برام مهم نیست ، خوشحالم که دوستام تو این موقعیت قرار گرفتن ، از خوشحالیشون خوشحالم ، شاید نشون نمیدم ، ولی هنوز همه همکلاسی هام رو از ته دل دوست دارم ، هنوز دوست دارم بهشون کمک کنم و...
الان هم به شدت مریضم ، ریه هام دارن مچاله میشن ... بدن درد ، تب بالا و...
یکی از دلایلی که وقت گذاشتم بنویسم همینه !
عید همتون پیشاپیش مبارک ، نماز و روزه هاتون قبول و تنتون همیشه سالم