این منم، از سرزمین گردآفریدم. گردآفرید زنده باد در پیکرم. چون روحیست دمیده در باورم که من یک دخترم!
دختری که بخوانند از نسل پارسی زبانانِ خاک و مخلصان خطه هنرم. هنری که بتراود از دیواره ی ایران!
سرزمینی به اصالت مادرم. که باشی از هنر، قهرمان اگر، بماند ز یادت روشنی بر تاریکی تاریخ دفترم!
نرود از یاد، اخلاصِ این مردم. به زکاوت و زکات و ذکر زبان! این است بهر کمالات کشورم...
گفتی: تو سرزمین منی!
من اگر ایران باشم برایت فرخنده باد که جانم است ورنام کشورم!
هماورد ما گجسته ز هزار آئین اند، که کمال باشد انتقام ما از تباهی هر قوم، نژاد که حتی باشد همسایه کشورم.
همایون است طریقه دردهای این خطه، من، تو، سهراب و پدرش. چرا که خفته ققنوسی پس هر درد در چیره این روزگارمان.
برخیز از خاکستر تلخند های کودکی، که بودی کودکی پس کوچه های پیروزی...
آزاده مردی باش بر پیرنگ هزاره های کشورم!
سامانه این میهن منم و تو و همانند ما. که ما تندریم بر سپهر روزهای فرزانه، باران می شویم...باران می زند دریا پدیدار می شود! زمانه پژواک می کند، ایمان به ایرانمان را.
گاه ز رویاها می بینم این طفل. فروغانی شده بر دشت ریحان، نگاهش را. گه خمیده می شود فروغ نگاهش، گه خرم ز باغی می تراود بهار. بهار دانی که کی ماندگار می شود؟
به هنگام همرفیق شدن با سرزمینمان. چو باشد شرافت در نگاره مان.
نترس از خستن و رستن کن از پر بستن. سوگند به یادمان ایمان به یزدان که باشد پناه جانمان
ایران.
- پارسینوشت قدیمی .
پیوست: زمانی که این چند سطر کوتاه را نوشتم دخترِ دیگری بودم؛ وطن معنی دیگری داشت. کاش کلمات وزن باوری را نگه دارند. که باوری صاحب باور را ترک نکند. درست به مانند جوانی که ترک وطن میکند.. .