ََABNOOS
ََABNOOS
خواندن ۱ دقیقه·۳ ماه پیش

قندیل‌های نقره‌ای

بستر بیابان بستر گسترده دشت‌های پیرامون شهر با گله گله سبزینه‌هایش در گرگ و میش غروب رنگ می‌باخت. شهر در کبودی فرو می رفت. کوه‌های شمالی شهر سایه‌های سیاهی می‌شدند و فرازه کوه در سیاهی آسمان پنهان می‌شد.
آسمان روی از باد شسته مالامال ستاره بود. زلال و گود مثل همیشه که دل را به نگاه بر می انگیخت. ستاره‌ها قندیل‌های نقره از تن شب آونگ بودند...
- کلیدر'
ساعت 23:40 , 8 آگوست , آسمان شب قرار نداشت
ساعت 23:40 , 8 آگوست , آسمان شب قرار نداشت

برقص زیبای من
دست های زیبایت را بر روی کلاویه ها برقصان!
کلاویه ها منتظراند.
نشسته بودیم روی آن توهم ترِ دریا، لبانمان طعم ستاره می‌داد و بر چشمانمان سرمه‌ی مرجانی کشیده بودیم؛ بوسه‌هایی از جنس سِحرِ آتش...ونوس
می‌دانستیم دیگر زمانی برای مستی نیست،
شرابمان را دریا نوشید زیرا معشوقه‌اش در حوالی شهاب‌باران ناپدید شد، گویا پابرهنه فرار کرده بود به سوی ماه. دریا نوای آه به رودخانه ریخت و راهی اش کرد. وای به حال روزی که دل های بزرگ، ماتم بگیرند.


لبخند زدیم. از چشمانمان قطره‌های خون می‌چکید؛ اما ما هنوز به دنبال معشوقه‌ی دریا بودیم
ویولون می‌زد..🎻
می‌دانست فرزندانِ ماه موسیقی را می‌ستایند می‌دانست .

:)
:)
آسمان شبدریاستاره
سرد و تیز می‌خندیدی؛ یک سینِما فرو می‌ریخت'
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید