دعوای بین مسعود فراستی (منتقد سینما) و آرش ظلّیپور (مجری تلویزیون) چند روزی هست که نَقل و نُقل محافل مختلف شده، مخصوصا فضای مجازی. امّا اکثر نظرات افرادی که در مورد این دعوا بحث میکنند و در این بلبشو حق را به فراستی داده و ظلّیپور را محکوم میکنند حول کلیپی ۱ دقیقهای شکل گرفتهاست:
در این کلیپ، مجری منتقد جنجالی را میشورد و از رخت پهن میکند، منتقد هم از این شدّت انتقاد ناراحت شده و بعد از جوابی کوتاه برنامه را ترک میکند. این کلیپ موجب شد حتّی افرادی که قبل از این از فراستی و شیوهی نقد او متنفّر بودند، این لحن و توهین را محکوم کرده، خواستار اخراج ظلّیپور از صداسیما بشوند--درخواستی که با توجّه به آن صحبتها غیرمنطقی هم نبود؛ ولی این پایان این ماجرا نیست. دو روز بعد، کلیپی دیگر منتشر شد از قسمتی دیگر از همان برنامهی تلویزیونی که در آن فراستی به تمامی ۶ میلیون بینندهی فیلم "هزارپا" و مخصوصا مجری توهین میکند و آنها را بیسلیقه و بیسواد سینمایی میداند. حالا جریان عوض میشود! خیلیها حق را به مجری میدهند که این آدم مغرور خودبزرگبین را له و لورده میکند.
توییت زیر جرقّهی این نوشته را در ذهن من زد:
واقعا چرا ما منتظریم کسی این برنامه را ببیند و برای ما قسمتهای جنجالی و تعیینکنندهی آن را خلاصه کند؟ چدر برنامهی "من و شما" که از شبکهی "شما" روز جمعه ۹ آذر پخش شد، گفتوگوی آقای فراستی و ظلّیپور حدود ۲۸.۵ دقیقه طول کشید و ما میخواهیم بر مبنای ۱ یا ۲ دقیقه از آن نتیجهگیری نهایی را انجام دهیم.
این تمایل ما به مصرف "کپسولی" اطّلاعات میتواند نتیجهی بسیاری اتّفاقات و تغییرات باشد، از جمله سرعت و وسعت دسترسی به اطّلاعات. بشر امروزی به دلیل دسترسی بسیار سریع و وسیع به اطّلاعات، دیگر حوصلهی دیدن یک برنامهی نیم ساعته را صرفا برای اینکه نتیجه بگیرد حق با کدام منتقد یا مجری است ندارد، چون آن منتقد یا مجری اصلا نقش مهمّی در زندگی او بازی نمیکند. پس این اجازه را به فردی دیگر میدهد که یک بار این برنامه را ببیند، بسته به زمینهی فرهنگی/علمی/اعتقادی/اجتماعی/... خود اطّلاعات آن را هضم کند، و آنچه به نظر او و از عینک او تعیینکننده است را در اختیار مخاطب بگذارد. اصلا یکی از چیزهایی که خود من در گوگل سرچ کردم "قسمتهای جنجالی مصاحبهی فراستی" بود. این رویکرد خطرناک نیست؟!
چند درصد احتمال دارد فردی که در حال انتخاب highlight های این برنامه است، انسانی آزاده و بدون جهتگیری باشد که تنها و تنها دغدغهی حقیقت دارد؟ یا اصلا سناریویی خوشبینانهتر: فردی در اتاق خود مشغول کار خودش است، صحبتهای جنجالی از تلویزیون پخش میشود، به سراغ تلویزیون میآید و دقیقا جایی را میبیند که X در حال توهین به Y است. چون این اتّفاق برای او جالب بوده، آن را در شبکههای اجتماعی پخش میکند. این یعنی دیدگاهی که جهتگیری یک جامعه را تعیین میکند در بهترین حالت نتیجهی یک فرآیند تصادفی (قسمتی از برنامه که فرد به پای تلویزیون آمده،) و در بدترین حالت نتیجهی تصمیمگیری خبیثانهی یک آدم جانبدار خواهد بود.
شاید بحث بین یک منتقد و یک مجری و این که حق با کدام است ذرّهای در زندگی روزمرهی منِ دانشجو یا یک رانندهی تاکسی یا یک فروشندهی لوازم خانگی یا ... تاثیری نداشته باشد، امّا موجی که در اجتماع ایجاد میشود میتواند سرنوشت آنها را کاملا تغییر دهد! اینجاست که این رویکرد خطرناک میشود. متاسّفانه مثالهای این رویکرد نه اندک است، نه در حال کاهش. به عنوان نمونه، همین صبحتهای اخیر تقطیع و تحریف شدهی خانم پروانه سلحشوری در مورد چادر که منجر به حملههای مجازی به ایشان شد، در صورتی که اصل داستان چیز دیگری بود. قبلتر در مورد پدیدهی "گروهفکری" صحبت کردهام، ولی خوشبختانه از طریق ویکیپدیای فارسی فهمیدم عنوانی که فرهنگستان برای این پدیده برگزیده "گروهزدگی" است--عنوانی بهجا و دقیق. این پدیده زمانی روی میدهد که میل به هارمونی و هماهنگی با دیگر اعضای جامعه منجر به رفتارهای غیرعقلایی میشود (همان گر خواهی نشوی رسوا، همرنگ جماعت شو.)
من این برنامه را کامل دیدهام، شما هم از اینجا میتوانید این برنامه را به صورت کامل ببینید. ابتدا قصدم این بود که بفهمم "حق" با کیست، ولی بعدتر فهمیدم شاید اصلا این مفهوم مهجور حق در یک بحث معنایی نداشته باشد. من یک مصرفکنندهی بسیار خُرد و آماتور سینمای ایرانم و از پشتپردهها بیخبرم. اصلا منی که خبر ندارم برنامهی "من و شما" چجور برنامهای است (هنری؟ سینمایی؟ فرهنگی؟) چجور در مورد اتّفاقات آن نظر میدهم؟ آیا میدانستیم که این برنامه به ادّعای مجری آن یک "هارد تاک" است؟ راستش را بخواهید هیچکس روی شقیقهی ما هفتتیر نگذاشته که در مورد همه چیز نظری داشته باشیم. من هیچ کس را به بیتفاوتی و بیخیالی تشویق نمیکنم، بلکه به نظرم اگر منِ دانشجو در حوزهی تخصّص خودم نظر قطعی بدهم، رانندهی تاکسی در مورد تاکسیها، و فروشندهی لوازم خانگی در مورد لوازم خانگی، دنیا جای بهتر و مطمئنتری برای زیستن خواهد شد.
در نهایت، فکر میکنم بهترین راه برای مقابله با این رویکردهای خطرناک، یادگرفتن این کلمهی طلاییست: "نمیدانم." یا "نظری ندارم."