همونطور که از عنوان مشخصه، اینها ۹ رانندهای هستند که خیابونها و بقیه رانندهها رو عذاب میدن. آرامش همه در نبود اینها خیلی بالاتره و حضورشون به عنوان راننده ماشینها فقط آزاردهندهست. بدون مقدمه بیشتر، لیست رو با یکی از قابل تحملهای این ۹ نوع راننده شروع میکنیم.
سناریو: تعداد خوبی ماشین پشت چراغ قرمز ایستادهن. چراغ سبز میشه. همه ماشینها آماده میشن که سریعتر گاز بدن و از این چراغ طولانی و خستهکننده عبور کنن. همه ماشینها به غیر از اون ماشینی که جلوی جلو ایستاده. چون راننده اون ماشین داره از پنجره عقب به منظره قشنگی که در سمت راستش وجود داره نگاه میکنه یا بعضی وقتها داره جواب پیامهاش رو میده. ۳ ثانیه از ۱۵ ثانیه چراغ سبز صرف این میشه که ایشون متوجه بشه چراغ سبز شده، ۲ ثانیه صرف این میشه که ماشین رو بذاره تو دنده و ترمز دستی رو بخوابونه و بالاخره بعد ۷ ثانیه ماشین دوم به پشت چراغ میرسه و ازش رد میشه.
همینقدر که این راننده برای خیابونها اذیتکنندهست، دشمنانش هم مایه عذاب هستن. دشمنانش کی ان؟ کسایی که عادت کردن به محض اینکه چراغ سبز میشه بوق بزنن. هنوز آخرین فوتونهای نور قرمز که از لامپی که حالا دیگه سبز شده به چشم شما نرسیده که این بزرگواران از پشت سر شروع به بوق زدنهای خشمگین میکنن.
علائم: بیتوجه به محیط اطراف، کمی خودخواه، کمی کند، همیشه برای کوچکترین توقفها هم از ترمز دستی استفاده میکند
سناریو: خیابان طولانی و همراه با پیچهای متعدد. یا خیابانی که به چهارراه میرسه و آقا یا خانم راننده قصد پیچیدن به سمت چپ یا راست رو داره. لاینهای وسط خیابون در حین پیچ یا وسط چهارراه رسم نشدهن و راننده باید بتونه خودش دقت کنه تو کدوم لاین بوده قبل پیچ و در حین و بعد پیچ هم در همون لاین بمونه. راننده شکست میخوره. راننده از یکی از لاینها پیچیدن رو شروع میکنه و در سه لاین آن طرفتر پیچیدن رو تموم میکنه.
علائم: عدم توانائی در دیدن تصویر بزرگتر، عدم علاقه به نگاه کردن به آینههای بغل، علاقه زیاد به رانندگی خارج از مرزها به جای فکر کردن خارج از مرزها یا حتی مهاجرت به خارج از مرزها.
سناریو: هوا کمی تاریک هست. چراغهای ماشین و چراغهای کنار جاده روی هم نهایتا تا ۵۰ متر جلوتر رو نشون میدن. بعد از ۵۰ متر جزییات اشیا مشخص نیست. در نتیجه راننده تصمیم میگیره چراغهای نور بالاش رو روشن کنه. چراغهایی که معمولا یا برای هشدار استفاده میشن یا برای رانندگی در مه. البته به غیر از این راننده که تمایل داره صرفا برای روشن دیدن ۱۵۰ متر جلوتر از این چراغها استفاده کنه و تمام رانندههایی که در این فاصله از ایشون رانندگی میکنن اذیت شن. از ماشینهایی که جلوی ایشون و در جهت موافق حرکت میکنن بدتر، ماشینهایی هستن که از روبهرو و در جهت مخالف دارن میان. تک تک این ماشینها به فاصله ۷۰ متری از این ماشین که میرسن لحظاتی کوری مطلق رو تجربه میکنن. تمام چیزی که روبهروشون در جاده میبینن سفیدی و نور هست و تنها چیزی که باعث میشه دل رو بزنن به دریا و بدون اطلاع از اینکه چه چیزی روی جاده هست در پس این نور به جلو حرکت کنن، برچسپ «بیمه حضرت ابالفضل» پشت ماشین.
علائم: عدم تمایل به فکر کردن، ناآشنا با عبارت «خود را در کفش دیگران گذاشتن» و مجددا کمی خودخواه. ولی خب اگه منصفانه بخوایم بگیم حداقل همیشه جاده پیش روشون پر از نور و روشناییه که مزیت خیلی خوبیه.
سناریو: راننده قصد داره ۵ کیلومتر دیگه از خروجیای که سمت راست هست خارج بشه. راننده در چپترین لاین خیابان در حال حرکت هست ولی همه چیز اوکی و روبهراهه. خروجی در فاصله ۳ کیلومتری از راننده قرار داره. کم کم وقتش هست که راننده لاینش رو تغییر بده. راننده این کار رو نمیکنه. خروجی در فاصله ۱ کیلومتری و راننده همچنان با حداکثر سرعت در چپترین لاین خیابان. خروجی در فاصله ۵۰۰ متری و راننده اولین راهنمای راست رو میزنه. با توجه به سرعت زیاد در لاین چپ راننده مجبور هست سرعتش رو کم کنه که بتونه وارد لاین راست بشه قبل از اینکه خروجی رو رد کنه. این مساله اعتراض ماشینهای پشت سر و ماشینهای لاین راست رو به همراه داره ولی «چه مرگشونه این رانندهها؟ دارم لاین عوض میکنم خب». همین پروسه چندین مرتبه دیگه هم اتفاق میوفته تا در نهایت برای خارج شدن از خروجی راننده مجبور میشه ماشین رو تقریبا ۹۰ درجه بچرخونه و راه ۲ تا لاین رو ببنده تا بتونه به خروجی خودش رو برسونه. در نهایت نکته مهم این هست که راننده تونست به خروجی برسه. که به بقیه رانندهها و ماشینها تو خیابون اصلی اهمیت میده؟ پفففف اونا که شخصیت اصلی این سناریو نیستن. اونا یه سری شخصیت حاشیهای در کنار زندگی شخصیت اول ما هستن که همه دنیا حولش میچرخه.
علائم: عدم قابلیت پذیرفتن اشتباهات شخصی، عدم تمایل به جبران اشتباهات، عادت به اینکه همیشه دیگران مراقب اعمال اینها باشن تا هیچکس آسیبی نبینه در غیر این صورت اگه دیگران هم مثل اینها رفتار کنن خیابونها تبدیل به جنگل میشه، و در نهایت یک غریزه فوقالعاده برای انتخاب کردن بدترین لاین ممکن به صورت دائمی.
سناریو: راننده قصه ما میخواد ماشینش رو پارک کنه.جای پارک خیلی سخت پیدا میشه. آها به نظر این جا بغل خیابون جا میشه ماشین من. بذار کاملا توقف کنم و بررسی کنم. نه جا نمیشه. برم جلوتر... عه این آقائه در ماشینش رو باز کرد. بذار توقف کنم و ازش بپرسم داره میاد یا داره میره. «آقا داری میای شما یا داری میری؟ آقا. دوست عزیز. سلام عرض کردم شما داری میای یا داری میری؟ آها تازه اومدی؟ اوکی مرسی». اینم نشد. پس برم جلوتر و هر موقعیت دیگهای که لازم بود توقف کنم تا به جای پارک مطلوبم برسم رو از دست ندم. چون به هیچ عنوان مهم نیست که این همه ماشین پشت سر من هستن و با هر توقف بیهوده (یا حتی باهوده) من اونها هم باید توقف کنن. چون همونطور که قبلا هم گفتم، شخصیت اصلی این دنیا من هستم و زندگی همه آدمهای دیگه حول من و نسبت به من در حاشیه میچرخه. بوق و فریادشون هم برام مهم نیست من کار خودم رو انجام میدم. تازه بیشتر از این اعتراض کنین جای پارک پیدا نشه همین وسط خیابون چفت جدول پارک میکنم که خیلی سختتون باشه رد شدن.
مشابه این دسته از رانندهها، رانندههای تاکسیای هم که به محض دیدن یک مسافر سر خودرو رو کج میکنن به راست و به شدت روی ترمز میزنن و مسافر با علامت سر بهشون میگه «نه» و اینها مجددا راه میوفتن هم قرار دارن. ولی در دسته اختصاصیای نمینویسم چون موارد دیگهای هم راجع به اینها دخیل هست. مثلا اینکه این تنها راه کسب درآمدشون هست به نظر و یه ذره سخت میکنه بررسی موضوع رو که واقعا ایراد از کجاست. ولی به هر حال، اذیتکننده هستن برای بقیه مردم.
علائم: اهمیتی به نظر دیگران راجع به خودشون نمیدن، اهمیتی به اعتراض دیگران به اعمالشون نمیدن، اهمیتی به حقوق دیگران به عنوان انسانهای زنده نمیدن و به طور کلی اهمیتی به دیگران نمیدن. موقع تصمیمگیریهاشون فقط و فقط خودشون و منافع خودشون اهمیت دارن چون چرا که نه؟
سناریو: ماشینها در لاین یکی مونده به آخر با سرعت ۸۰ در حال حرکت هستند. راننده این قسمت در لاین آخر (لاین سرعت) با سرعت ۷۹ در حال حرکته، کاملا بیتفاوت به بوق و چراغ نوربالای ماشینهای پشت سرش. حتی نوربالای پرشیا پلاک ۶۸. هر ماشینی که بخواد با سرعت بیشتری حرکت کنه باید دو لاین به راست بره و سبقت غیرقانونی بگیره و بعد برگرده در لاین سرعت. در حالی که این ماشین میتونست خیلی ساده بره یک لاین سمت راستتر و همچنان با همین سرعت ۷۹ کیلومتر در ساعت ادامه بده. بخوام منصف باشم در این لیست این دسته از رانندهها نسبت به بقیه اونقدر هم آزاردهنده نیستن ولی به هر حال آزاردهنده ان.
علائم: عاجز از دست یافتن به منطق پشت اتفاقات اطراف و بیتوجه به دلیل وقوع وقایع. مثلا عاجز از درک این منطق که لاینهای سمت چپتر برای سبفت گرفتن هستن و اگه شما در سریعترین لاین هستین ولی سریعترین ماشین نیستین بقیه نمیتونن سبقت بگیرن و مجبورن با شما طی کنن بقیه مسیر رو؛ و بیتوجه به دلیل اینکه چرا همه ماشینهایی که تا چند ثانیه پیش پشت سرش بودن الان دارن با عصبانیت از لاین کنار میپیچن جلوش و با دست چیزی رو بهش نشون میدن.
سناریو: شرح سناریوی مربوط به بزرگواران دائما در رقابت کار سختی نیست. هر اتفاقی که بیوفته میتونه برای این گروه از رانندهها فراخوان «بیا کل کل کنیم» باشه. ازشون سبقت میگیرید و برای اینکه بهتون اثبات کنن میتونن پاشون رو بدون ترس از هیچچیزی تا انتها روی گاز فشار بدن میان و بهتون میرسن و به هر زحمتی هست ازتون سبقت میگیرن. بهشون چراغ نوربالا بزنید سرعتشون رو تا آخرین توان ماشینشون زیاد میکنن ولی به شما راه نمیدن. هرگز. شما رو میبینن که راهنما زدین که بیاین تو لاینشون و این به هیچ عنوان براشون قابل قبول نیست. یعنی چی یکی بیاد جلوی من؟ سریعا گاز میدن تا راه بسته بشه. اگه کسی میخواد بره جلوشون باید بدون راهنما و یهویی باشه که راهی نداشته باشن. گاهی دیده شده حتی با یک توقف تحریک آمیز پشت چراغ قرمز ممکنه خودشون و شما رو به یه مسابقه خیابونی دعوت کنن.
علائم: توهم باطل اینکه این رقابتی که میخوان توش برنده شن برای دیگران اهمیتی داره، شکست رو راحت قبول نمیکنن، مونوپولی بازی کردن باهاشون سوهان روحه.
سناریو: تعدادی میمون نشستن تو ماشینهاشون و توی صف ورود به بزرگراه یا صف پمپ بنزین منتظرن. یا شاید هم بعضی وقتها این میمونها که احساس میکنن نظم و ترتیب اهمیتی داره در خیابونها در ترافیک یک کوچه واستادن. همگی در یک خط واستادن و هیچ کدوم نمیرن از لاین مسیر ماشینهایی که از روبهرو میان سبقت بگیرن و بعد بزنن تو خط این ماشینهایی که در ترافیک منتظرن. واقعا که عجب میمونهایی. ولی خب خدا رو شکر من میمون نیستم. از کنار همه این ماشینهایی که تو صف پمپبنزین ایستادن گازش رو میدم میرم اون جلو بعد سر ماشین رو کج میکنم که برم جلوی این صف میمونها. این انسانهای هوشمند نمونه افرادی هستن که وقتشون رو با چیزهای احمقانه مثل انتظار در صف و احترام به حقوق دیگران تلف نمیکنن و باید الگوی همه افراد جامعه باشن.
علائم: توهم باهوش بودن، توهم میمون نبودن، مجهز بودن به یک دهان که تمام کارهایی که انجام میدن رو توجیه میکنه، عامل اکثر قفلهای ترافیکی در خیابونهای کم عرض.
این دسته از رانندهها آزاردهندهترین آدمهایی هستن که ممکنه در طول زندگیتون ببینید. حتی برای بزرگترین دشمنانم هم آرزو نمیکنم که تو خیابون یکی از اینها رو ببینن. بزرگترین علائمشون عدم توانایی فکر کردن به عواقب تصمیماتشون و عدم توانایی فکر کردن به برنامهریزیهایی با بیش از یک قدم هست. هرگز از خودشون سوال نمیپرسن «خب اوکی این کار رو بکنم بعدش چی؟ بعدش باید چی کار کنم؟ بعدش چی میشه؟»
پستهای جدید رو با ایمیل به کسایی که عضو خبرنامه هستن اطلاع میدم. اگر میخواید شما هم ایمیل بگیرید برای پستهای جدید میتونید ایمیلتون رو آخر این صفحه وارد کنید. آدرس ایمیل خودم هم تو این صفحه هست.