هروز صبح که با اواز های جیهوب یا کوک بلند میشوی
یا وقتی که تهیونگ برای قهوه درست کردن صدات میکنه
میتونه جزو لحظات شیرین زندگی باشه
اما امروز فرق میکرد چون تمام عضا بيرون رفته بودن تا کار های اهنگ جدیدشان را درست کنن
اما تهیونگ پیش من ماند تا تنها نباشم البته بماند که تهیونگ تا ساعت 12 خواب بود و من باید تنها غذا درست میکردم
دوست داشتم که غذای خاصی درست کنم مثل سوشی با جلبک و نودل و برنج و کیمچی و کوفته
اما عضا هیچی نداشتن نه نه اینکه گشنه بخوابن نه از بیرون غذا سفارش میدادن پس باید میرفتم خرید
اخر تهیونگ را به بدبختی بیدار کردم تا باهم بریم خرید چون من خیلی ادم ترسویی هستم و نمی تونم از خودم دفاع کنم پس لباس پو شیدم تا بریم
خوب بعد از 33 شاعت لباس پوشیدیم
نکته ی خوب انجاست که من گردنبندم را گم نکردم و امدیم بیرون خوب اول از همه تهیونگ پشیمون شد چون تمام طرفتارامون ( تو عضو 8 گروهی ) دورمون کردن ان موقع بود که فهمیدیم باید با خودمون بادیگارد ببریم وگرنه له میشیم زیر دست و پا البته
تهیونگ به بادیگاردا خبر داد تا یک ماشین بفرستن که تو چشم نباشه و ان ها این رو فرستادن
البطه تا وقتی که ماشین برسه تهیونگ داشت سخنرانی میکرد
منم فقت عکس انداختم
2 ساعت بعد برگشتیم خانه من غذا درست کردم و میز را چیدم
عضا ساعت 3 امدن و سر میز نشستن
نامجون : هی تهیونگ تو چه نقشی در پخت این غذا ها داشتس / تهیونگ : انقدر خوابیدم تا غذا حاضر شه
همه زدن زیر خنده
جین : باز هم باید از ا/ت تشکر کنیم وگرنه باز باید غذای بیرون را میخوردیم
لبخند زدم و یک هو همه شروع به حرف زدن کردن
تهیونگ و کوک مشکوک میزدن و همش باهم حرف میزدن لب به غذا نزدن ( البته یکم خوردن )
تا نگاشون میکردم خیلی مهکم نگام میکردن کوک کمی از غذا خورد و گفت افتضاهه داشت گریم میگرفت از صبح تهیونگ و کوک بامن بد رفتار شدن
جین روبه روی من نشسته بود
و دید که ناراحتم و داد زد : بسه دیگه کوک و البته تهیونگ به جای اینکه از ا/ت تشکر کنید که داره ازتون محافظت میکنه تا غذای بیرون نخورید دارید میزنید تو سرش که غذاش بده غذای ا/ت عالیه و همه هم این رو قبول دارن
از دید تهیونگ
تودلش : ای بابا هیچ چیزی را نباید دست کوک داد /
یک هو ا/ت از میز بلند شد و رفت
بعد یک ربع من رفتم که برش گردونم از دست این کوک
در اتاقش رو زدم و وارد شدم دیدم که داره لباساش رو در میاره
ا/ت : هی گمشو بیرون
تهیونگ : نرم چی میشه
ا/ت : هیچی (با بوقز )
از دید تو
هیچی نمیشه دستام رو به پایین بود و سرم رو انداخته بودم
تهیونگ امد نزدیکم و من رو بغل کرد خودم رو ول کردم و تلاش کردم که در اغوش گرمش قرق شوم
اما نتونستم حولش دادم و از خودم دورش کردم
و گفتم : فکر کنم کمپانی گفته بود که به شرط این میتوانم داخل گروه باشم که رابطه ای بین من و عضا نباشه که تو هم شاملش میشی
تهیونگ خیلی اروم گفت : اره
از دید تهیونگ
دیدم که ا/ت خیلی مهکم وایساده و تکونمی خوره تا امدم دوباره بغلش کنم اقتاد تو ی بغلم نبضش خیلی اروم میزد عضا رو صدا کردم که بیان ( تو انقدرم لباس داشتی که ابروت نره )
( فقت جوراب شرواریت رو دراورده بودی )
ا/ت رو بردیم بیمارستان و یک هو
منتظر پارت های بعد باشید