ویرگول
ورودثبت نام
𝒜𝓎𝓁𝒾𝓃
𝒜𝓎𝓁𝒾𝓃
خواندن ۲ دقیقه·۷ ماه پیش

اگه تیکه ای از بهشت نیست، پس چیه؟

ولی من دلم برای خونه هایی که مادربزرگ و پدربزرگا زندگی میکردن تنگ شده؛
در قدیمی پوست پوست شده که ظاهر قشنگی نداره ولی حیاط خونه تیکه ای از بهشته!
حتی اینجا هم نباید از روی ظاهرش قضاوت کرد.
از دیوارهای آجری تا پایین گل ها به دور همدیگه پیچیده شده،زمینی که با سبزه پوشیده شده،گل هایی که گوشه زمین کاشته شده،گلدونایی که رو پنجرست،درختای انجیر و گردو که تا حیاط همسایه قد کشیده،حوض آبی که ماهی های قرمز باهم دیگه قایم موشک بازی میکنند و کمی اینورتر میز و صندلی که رنگش با حوض ست شده و شاید ۵۰‌ کیلو وزنش باشه ولی وزن خاطرات حدود ۱۰۰۰کیلوعه. پدربزرگی که با دوستاش دوز بازی و شطرنج هایی که بازی کرده بود و نقاشی که با نوه اش اینجا کشیده شده و خواب های شیرینی که زمان روزنامه و کتاب خونده تجربه کرده،شاید مادربزرگی که با همسایه ها سبزی پاک میکرده و غیبت میکردند، دورهمی های خانوادگی و صدای خنده نوه ها موقعی که بادبادک هوا میکنند و گریه هایی که موقع زمین خوردن میکنند و با بوسه ای بر گونه گول زده میشدند.

در و پنجره های قدیمی وصدای قیژقیژ همیشگی،پشتی
های قرمز لوزی لوزی، یک تلویزیون ساده ۲۰ اینچ،بچه های همسایه ای که دزدکی از پنجره نگاه میکردند، کتابخونه های پر از کتاب قرآن و طب سنتی و اشپزی، فرش های قرمزی که خارش میداد،بوی عطر مشهدی،بوی متفاوت خونه،بوی مادربزرگ، گلخونه کوچیک تو خونه که سقش از شیشه درست شده، یخچال قدیمی که صداش کل خونه رو بر میداره،ساعتی که حرکت عقربه ها انگاری کنار گوشت بود، شکلاتای شیشه ای که دندونات و داغون میکرد و فقط تو خونه اونا پیدا میشد،عکس های ۳ در ۴ نوه هاش و بچه هاشون که روی دیوار کنار قاب عکسایی که باهمدیگه کامل میشن شایدم کنار قالیچه امام گذاشته شده هرچی نوه محبوب تر عکس هم بزرگ تر!
پرده های سفید گلگلی،رومیزی های بافتنی که حتی رو تلویزیون هم هستن،فنجون و نلبکی و قوری هایی که عکس شاه هست!

اره من شدیدا دلم برای تک تک اینها تنگ شده!



دفعه قبلی از پستم استقبال شد امیدوارم که این پست هم دوست داشته باشین💕


خونه مادربزرگحیاطقدیمیطب سنتی
«هر چیزی در خیال بگنجد واقعی ست»
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید