۱- #آمریکا در حال خروج «نیروهای نظامی»اش از این کشور پس از ۲۰ سال اشغالگری است؛ برخی این را به معنای خروج آمریکا از افغانستان قلمداد میکنند که قطعاً خطای فاحشی است.
۲-آمریکاییها در جنگی فرسایشی در مواجهه با نیروهای طالبان در «حوزه نظامی» فضاحتبار شکست خوردند اما در طی ۵سال اخیر و با محوریت CIA با سرعت قابل توجهی در تدارک نیروهای شبه نظامی افغان برای ایجاد اثرگذاری راهبردی در سطح امنیتی در آینده این کشور اقدام کردند و بدان دست یافتند.
۳-در فرآیند سیاسی با توجه به دلایلی همچون خارجشدن افغانستان از اولویت سیاست خارجی آمریکا با گذشت زمان و به دلایل متعدد، تضاد منافع آمریکا و پاکستان به مثابه همپیمان راهبردی واشنگتن در افغانستان، ضعف مفرط و تعمدانه دولت، تشتت گسترده سیاسی میان احزاب و اقوام افغان و که در حوصله این نوشتار نیست، آمریکا هیچگاه نتوانست به یک الگوی سیاسی متناسب برای افغانستان دست یابد و به آن جامه عمل بپوشاند و از این رو ساختار سیاسی زاییده اشغال در افغانستان، هیچگاه در صحنه عمل حاکمیت حقیقی پیدا ننمود.
۴-با گذشت زمان و آشکار شدن ضعف سیاسی و نظامی واشنگتن در افغانستان، طالبان که از ظرفیتهای قومی و حمایتهای خارجی متعدد برخوردار بوده و هست، با تقویت توان خود موقعیت خویش را ارتقا داد؛ این در حالی بود که سایر جناحهای سیاسی درگیر رقابت و فرسایش در ساختار نامتوازن صحنه سیاست افغانستان بودند که به دست اشغالگران ساخته شده بود.
۵-به جرأت میتوان گفت که از سال ۲۰۱۵ بدین سو دیگر دولتها در واشنگتن واقعیت حضور طالبان در قدرت را پذیرفته بودند اما در حال تدارک برای چگونگی اعلان آن، انتقال کمهزینه و منطبق بر منافع آمریکا بودند.
۶- بازبینی نقش و جایگاه افغانستان در دکترین «مهار شرق» آمریکا موجب شد تا حاکمان واشنگتن با درک موقعیت کمنظیر ژئوپلتیک این کشور، آن را به مثابه جغرافیایی کلیدی برای «مهار همزمان چین، روسیه و ایران» و یا به تعبیر دیگر تمامی دشمنان آمریکا بنگرند. همسایگی با ایران و چین و اثرگذاری مستقیم بر امنیت آسیای مرکزی به مثابه محیط راهبردی تحت نفوذ روسیه تنها بخشی از تصویر مطلوب آمریکا برای چنین طرحی است.
۷- از آن زمان است که در صحنه میدانی افغانستان شاهد ظهور و حضور پررنگ داعش شاخه ولایت خراسان و امکانسازیهای میدانی برای توسعه نفوذ طالبان در افغانستان هستیم. در اینجا لازم به یادآوری است که جنبش طالبان در درون خود سازمان و حرکتی یکپارچه نیست و به ویژه پس از درگذشت ملاعمر رهبر کاریزماتیک این جنبش، منازعه درونی گستردهای در درون آن شکل گرفت و شاخههای متعددی بروز میدانی یافتند.
رقابت شاخههای مختلف طالبان با آغاز رسمی پروژه مذاکره با طالبان توسط آمریکاییها، مورد مهندسی دقیق دستگاههای اطلاعاتی واشنگتن و پاکستان قرار گرفت.
۸-در حقیقت آمریکاییها با علم به نامتناسب بودن ساختار خودساخته نظام سیاسی افغانستان، تشتت سیاسی و تضاد منافع گسترده احزاب، طوایف و گروههای قومی-سیاسی در افغانستان، به بهای فروپاشی و قربانی شدن ساختار و گارگزاران حاکم وابسته به غرب در افغانستان و نیز تداوم و تصاعد بیش از پیش قربانی شدن مردم بیگناه و مظلوم افغانستان، در تلاش برای ایجاد یک «سیاهچاله امنیتی-سیاسی» برای رقبا و دشمنان خود هستند که میبایست به «کانون تخلیه توان استراتژیک» آنان بیانجامد.
۹-خدا به مردم مظلوم افغانستان رحم کند! فارغ از تنشهای کمسابقه داخلی برای گسترش سلطه طالبان در این کشور و چگونگی حاکمیت آتی این کشور، گرداب آشوب و تنشهای امنیتی در افغانستان با فرض تسلط ۱۰۰٪ طالبان بر این کشور هم پایان نخواهد یافت؛ برنامه آمریکاییها چیز دیگریست!
۱۰- افغانستان آن قدر از جوانب و زوایای گوناگون برای ایران اهمیت دارد که باید روزها و شاید ماهها دربارهاش سخن گفت. سؤالات، ابهامات و نکات بسیار است و حتماً و قطعاً نباید از کنار تحولات همسایه به سادگی گذشت و باید به سکوت پایان داد؛ پایان.
سیاه: تحت تسلط طالبان
خاکستری: مناطق درگیری
سفید: تحت تسلط دولت افغانستان