در کمال احترام، این مطلب در پی رد یا تأييد مقاومت پنجشیر در #افغانستان نیست، بلکه مواردی در نقد این حرکت است چه آنکه از حیث راهبردی، از همان ابتدا اقدامی ابتر به شمار میرفت و رگههای ناپختگی و بیتدبیری در آن عیان بود.
۱- آنچه به عنوان مقاومت #پنجشیر خوانده میشود، سابقهای مبارزاتی در زمان اشغال آمریکا در افغانستان در حمایت از مردم این کشور در کارنامه خود ندارد، علاوه بر این حتی در زمان اشغال نیز این مقاومت تحرکی ولو سیاسی در برابر سیطره طالبان بر بخشهایی از سرزمین افغانستان نداشته است.
۲- اعلام مقاومت زمانی رخ داد که این منطقه در محاصره کامل طالبان قرار گرفته بود و از این جهت هیچ امکان عملیاتی برای پشتیبانی از آن قابل تحقق نبود. امری که در دوران مقاومت ائتلاف شمال و احمدشاه مسعود هیچ گاه رخ نداد؛ به این معنا که هیچگاه این منطقه تحت محاصره کامل قرار نداشت و خطهای محدود لجستیکی آن همواره برقرار بود.
۳- با سیطره طالبان بر مناطق مختلف و به ویژه کابل، پنجشیر به مأمن و پناهگاه فراریان و مقامات حکومت پیشین همچون امرالله صالح رئیس سازمان امنیت ملی در دوره اشرف غنی و برخی دیگر از فرماندهان نظامی تبدیل شد. این افراد خود از مقصران اصلی وضع موجود در صحنه کنونی افغانستان بودند و اقداماتشان زمینهساز بیاعتمادی گسترده طوایف مختلف به حکومت مرکزی پیشین و سیطره طالبان بر بخشهای قابل توجهی از کشور شده بود. حضور آنان با هیچ مخالفتی از جانب نیروهای پنجشیر واقع نشد.
۴- درخواستهای کمک از جانب احمد مسعود، رهبر خودخوانده مقاومت پنجشیر فارغ از دیرهنگام بودنشان، گویای بیتدبیری و بیتوجهی آنان به شرایط موجود در صحنه افغانستان بود؛ به ویژه درخواست کمک از اشغالگران آمریکایی که خود به شکل آشفتهای در حال خروج از افغانستان بودند. درخواست حمایت از نیروی اشغالگر، خود به تولید توجیهات مذهبی برای طالبان و هوادارانش در لزوم برخورد سریع با این منطقه و نیز موجب فاصلهگذاری اقوام و مردم آسیب دیده از اشغال در همراهی اولیه با این حرکت شد. باید درنظر داشت یکی از عمده دلایل سرعت پیشرویهای طالبان در مناطق مختلف افغانستان کناره گیری مردم از تحولات است؛ مردم به سبب ناامیدی گسترده از ساختار معیوب سیاسی ساخته شده به دست اشغالگران آمریکایی، سرخوردگی از منفعت طلبی و ثروت اندوزی شخصی رهبران سیاسی و قومی (که برخی سابقه مبارزه نظامی با اشغالگری در گذشته را نیز در کارنامه خود دارند)، بیاعتمادی به نمایندگان سیاسی به سبب فساد گسترده سیاسی-اقتصادی آنان و نیز ناتوانشان در پیشبرد مطالبات، منازعه کنونی را منازعه خود نمیدانند و از این رو منفعلانه، به ناظران نگران صحنه میدانی تبدیل شدهاند.
۵- مذاکرات صورت پذیرفته میان رهبران پنجشیر و سران طالبان حاکی از بیتدبیری دیگری توسط مقاومت این منطقه بود، زیرا بیش از آنکه وضعیت مردم منطقه در آن لحاظ شود کسب امتیازات سیاسی و شعار مقاومت برای سراسر افغانستان بر آن سایه افکنده بود. شاید این هدفگذاری برای تبلیغات سیاسی و بینالمللی مناسب به نظر برسد اما عمیقاً از حقیقت میدانی افغانستان به دور بود. جامعه آشفته، پریشان و اتمیز شده افغانستان به دست استعمارگران در بیش از دو دهه اشغال بسیار متفرقتر از آن بود که مقاومت پنجشیر را به رهبری خود برای مبارزه با طالبان بپذیرد و یا برای کمک و کاستن از فشار بر آن، دست به اقدامات و اعتراضاتی گسترده و فراگیر علیه طالبان بزند.
۶- در حوزه نظامی نیز آنچه توسط نیروهای حاضر در منطقه پنجشیر صورت گرفت در مقایسه با تحرکات و اقدامات مشابه در سایر کشورها به ویژه با لحاظ کردن محاصره کامل نظامی، یکی از ضعیفترین موارد و نمونهها در سابقه تاریخی محسوب شده و به شمار میرود. به بیان دیگر گروههای ضعیفتر چه از منظر امکانات و تجهیزات و چه از نظر جغرافیایی نظامی، مقاومت بسیار چشمگیرتری در برابر نیروی مهاجمی حتی قویتر از طالبان صورت دادهاند.
۷- به طور خلاصه مقاومت در پنجشیر نه از منظر نظامی و الزامات و مقتضیات آن (انتخاب زمان مناسب برای اعلام حرکت،توان اطلاعاتی، مسیر پشتیبانی، وحدت سازماندهی و فرماندهی)و نه از نظر سیاسی (دیر هنگامی، اهداف دور از دسترس سیاسی و مذاکراتی، عدم توجه به فضای سیاسی و اجتماعی حاکم بر مردم و جامعه افغانستان) مدبرانه عمل ننمود و پختگی از خود بروز نداد؛ در کنار این موارد، اراده و طرح دشمن را برای تسلط بر این منطقه به شکلی آشکار دست کم گرفته و ناچیز انگاشت.
۸- برافراشتن پرچمی غیر از پرچم رسمی افغانستان خود یکی دیگر از بیتدبیریهاست که جای سخن دارد.
۹- در مورد نسبت ایران با مقاومت پنجشیر لازم به ذکر است، برای آنان که سالها حمایت ایران از ائتلاف شمال را به حمایت ایران از احمدشاه مسعود تقلیل دادهاند، عدم مداخله میدانی و اکتفا به حمایت سیاسی از حرکت احمدمسعود،معنای حمایت از طالبان یافته که صدالبته مطلبی کاملا نادرست است. اما باید اذعان داشت چنین رفتاری از این طیف، دور از انتظار نبود.
۱۰- سیاست ایران در شرایط کنونی افغانستان بیش از هر زمان متوجه وضعیت و خواست مردم و بزرگان افغانستان است که در شرایط کنونی عدم انسجام و انفعال آنان در صحنه تحولات، موجب رویکرد انفعالی ایران نیز گردیده است.
۱۱- رهبران مقاومت بسیاری از کشورها،سالها در ایران ساکن بودهاند و هم اکنون نیز هستند. رویکرد ایران به گروههای مقاومت، همواره مبتنی بر ایجاد خودباوری، توانمندسازی و حمایت از تلاشهای آنان بوده و همچنان نیز پابرجاست لکن بیتدبیریهای رهبران در میدان را نباید به حساب ایران گذاشت.
۱۲- باید همواره به یاد داشت که جنبشهای مقاومت آن گونه که در تعریف ایران شناخته میشوند، از اصول و مبانی فکری دقیقی برخوردارند؛ به عنوان نمونه هیچگاه برای مقابله با استبداد داخلی، دست کمک به سمت استعمارگران خارجی دراز نخواهند کرد و این از اصول حتمی و قطعی آنها است و اساساً پیروی از چنین اصولی، فصل تمایز جریانات و گروههایی است که مورد حمایت ایران قرار میگیرند و یا از این دایره خارج هستند. پایان.