
خاطرهای از دیدگاه فیلسوف هستیشناس
مدت مطالعه پیشنهادی: ۳ دقیقه (حدود ۷۰۰ کلمه)
ما در اتو ابزار میآموزیم که ماشینها قصههای زندگی ما را میسازند. اما من، محمود صالحی راد، فیلسوف هستیشناس، میخواهم بگویم که ماشینها و جادهها، عرصه تبلور جهانبینی ما هستند.
خاطرهای که میخواهم از آن بگویم، نه یک سفر پرماجرا به شمال، و نه یک پنچری خندهدار در اتوبان؛ بلکه لحظهای عمیقاً بنیادی بود که پشت فرمان یک پیکانِ جوانانِ زرد رنگ رخ داد. آن سالها، در اوج درگیری ذهنی برای تدوین چارچوبهای هستیشناسی خود بودم؛ مباحثی که باید پاسخ میدادند به چیستیِ "وجود" و "حرکت" انسان.
جادهای به نام وجود
ما انسانها همیشه در حال حرکتیم؛ حتی اگر ایستاده باشیم. زندگی خود یک جاده است؛ جادهای که هر لحظه آن، ما را از نقطهای به نقطهای دیگر از وجودمان منتقل میکند. ماشین، تنها یک استعاره فیزیکی از این حرکت دائمی وجودی است.
آن روز، ساعت از نیمهشب گذشته بود. باید خود را به یک جلسه اضطراری در شهر همسایه میرساندم. جاده تاریک و خلوت بود. ناگهان در پیچ تندی که نور چراغها به زحمت مسیر را روشن میکرد، صدای عجیبی از موتور بلند شد. نه آنقدر جدی که ماشین بایستد، اما آنقدر غریب که تمرکزم را به هم زد.
مکث در آینه بغل
ناچار کنار زدم. در سکوت محض شب، تنها نور ضعیف چراغهای ماشین و ستارههای دوردست پیدا بودند. موتور را خاموش کردم. به جای بررسی ایراد فنی، که کاری نبود از دستم برآید، به طور غریزی به آینه بغل خیره شدم.
آن لحظه، آینه بغل برای من دیگر یک تکه شیشه برای دیدن عقب نبود؛ بلکه تبدیل به ابزاری برای "دنده عقب به درون" شد. چه چیزی را در آن تاریکیِ منعکسشده میدیدم؟ نه جادهای که آمده بودم، بلکه فردی را دیدم که با تمام سرعت در حال پیشروی برای رسیدن به اهداف خود بود، اما از مسیر درونی خود غافل شده بود.
درس هستیشناسانه یک توقف
اشکال در ماشین (استعاره از جسم و ابزار)، مرا وادار به توقفی اجباری کرد. فهمیدم که سرعت در زندگی، اگر بدون جهانبینی شفاف و بدون مکثهای آگاهانه باشد، تنها به یک حرکت بیهدف و شتابزده تبدیل میشود.
اینجا بود که مفهوم "استراحت هستیشناسانه" برای من شکل گرفت: ۱. استراحت بدن (ماشین): ضروری است، اما کافی نیست. 2. استراحت روح و ذهن (راننده): مکث برای بازنگری در مقصد و مسیر.
اگر قطعهای از ماشین آسیب دیده بود، به این معنی بود که باید کل سامانه حرکتی مورد بازنگری قرار گیرد. و اگر بخشی از وجود ما در حال فرسایش است (مانند تمرکز بر مادیت صرف، یا بیتوجهی به اخلاق)، باید کل جهانبینی ما مورد بازنگری قرار گیرد.
نتیجهگیری: رانندگی با هوشیاری
از آن شب به بعد، هرگاه پشت فرمان مینشینم، میدانم که رانندگی، تمرین روزانه هوشیاری است. آینهها نه برای ترس از گذشته، بلکه برای درک تداوم هستی و اطمینان از حرکت آگاهانه به سمت آیندهای هستند که بر پایه اصول اخلاقی و وجودی ما بنا شده است.
دنده عقب به گذشته، باید دنده عقب به خویشتن باشد. نه برای حسرت، بلکه برای بازتنظیم فرمان وجود در جاده پر پیچ و خم زندگی.
#دنده عقب با اتو ابزار
پروفسور محمود صالحی راد، فیلسوف هستیشناس و جهانبینی