نکاتی جالب برای دستیابی به راه شاد زیستن
شاد بودن به چه معناست؟ آیا موقعیتها و شرایط بیرونی میتوانند برای ما شادیآور باشند یا شادی یک حالت ذهنی است و به شیوهی درک ما از موقعیتها و شرایط بستگی دارد؟
درک دوگانگی کنترل
مهمترین وظیفهی انسانها دانستن این است که چه چیزی در کنترل آنها و چه چیزی خارج از کنترل آنها است. درک دوگانگی کنترل به این معناست که:
چیزهایی هست که فرد روی آنها کنترل دارد: عقاید، اهداف، تمایلات، واکنشها، بیزاریها، امور شخصی
چیزهایی هست که فرد روی آنها کنترل ندارد: حالات خارجی امور، طبیعت، بدن، اموال، شهرت، واکنشها و بیزاریهای دیگران
ما توان کنترل چیزهایی نظیر رفتار مردم با ما یا طرز فکرشان دربارهی خودمان را نداریم
ما برای شاد بودن فقط باید روی چیزهایی تمرکز کنیم که روی آنها کنترل داریم، به بیان دیگر؛ واکنشها و پاسخهای خودمان به موقعیتهای دنیای پیرامون.
«هدف انسانها زیستن مطابق با طبیعت و همسو با تدبیر دنیا است …»
زمانی که انسانها درک کنند چه چیزی در حوزهی کنترل آنها هست و چه چیزی نیست، آنگاه میتوانند تسلیمِ رویدادها و موقعیتهای خارجی شوند که در دنیا رخ میدهند. فرد در موقعیتهای خارج از کنترل، فقط میتواند واکنشش به آن موقعیتها را کنترل کند، به عبارت دیگر میتواند انتخاب کند از یک موقعیت برآشفته شود یا آن را بپذیرد.
«وظیفهی اصلی در زندگی صرفاً این است: شناسایی و تفکیک مسائل تا به روشنی به خود بگویم کدام مسائل، بیرونی و خارج از کنترل من هستند و کدام مسائل به انتخابهای تحت کنترل من مربوط میشوند.»
هدف اجتناب از موقعیتهای ناخوشایند یا نامطلوبِ زندگی نیست، چرا که این موقعیتها به راستی اجتنابناپذیرند بلکه دربارهی تواناییِ تحملِ چنین موقعیتهایی بدون پریشانی بود. بنابراین توصیه میشود ، وقتی چیزی فرای کنترل شما است: «آماده باشید که بگویید باید آماده شود تا بحران را مدیریت کنم.»
داشتن آرزوهای درست
انسانها شادیِ واقعی را تنها زمانی پیدا میکنند که تمام چیزی را که برایشان اتفاق میافتد بپذیرند، حتی هر چیزی که در کل هستی اتفاق میافتد.
انسانها نباید در خصوص وقایع بیرونی که از کنترل آنها خارج است تمایل یا بیزاری داشته باشند، چون این به معنای استفادهی ضعیف از زمان است و کمکی به جستجوی زندگی توام با فضیلت و شادی نمیکند. وقتی انسانها مفهوم دوگانگیِ کنترل را درک نکنند، زندگیشان محکوم به عدمرضایت و شادی خواهد شد.
«اگر به چیزی که مال شما نیست طوری نگاه کنید که گویی مال شماست، آنوقت برای زاری کردن دلیل دارید، ذهنتان درگیر میشود و طلبکار زمین و زمان میشوید.»
«آرزو نکنید اوضاع بر وفق مراد شما باشد، آرزو کنید اوضاع همانطور که باید پیش برود و شما هم روزگارتان را به خوبی بگذرانید.»
انسانها موجوداتی عقلانی هستند
انسانها عقلانی هستند و این خصلت به ما ظرفیت استفادهی متفکرانه از ادراکات را میدهد. انسانها درست مانند حیوانات با ادراکات آنیشان از محیط یا شرایط پیرامون دنیا را سیر میکنند، با این حال، انسانها از توانایی پذیرش نیز برخوردارند. تواناییِ پذیرش نه تنها به انسانها اجازه میدهد به شرایطِ بیرونی واکنش نشان دهند، بلکه محتوایِ ادراکی آن را بررسی کنند. استفاده از ادراکات به انسانها اجازه میدهد صحت و سقم و مطلوب یا نامطلوب بودن یک موقعیت را بسنجند.
ما نباید از رویدادهای خارجی برآشفته شویم. موقعیتهای خارجی تنها زمانی «خوب» یا «بد» میشوند که توانایی پذیرش ما آنها را خوب یا بد برداشت کند.
«مردم برآشفته میشوند، نه از مسائل بلکه از اصول و اندیشههایی که در خصوص آن مسائل میسازند.»
اگر شرایط نامطلوبی که در آن هستید از کنترل شما خارج است، نظیر رویدادی طبیعی یا رفتار دیگری با شما، باید قاطعانه به خودتان بگویید که باید آن را بررسی و مدیریت کنم.
«هر زمان کسی به شما آسیبی رساند یا از شما بد گفت، به یاد بیاورید که او بر اساس پنداشتِ خودش رفتار میکند و سخن میگوید … پس هر بار به خودتان بگویید: برای او اینطور به نظر میرسد.»
انتظار اینکه در زندگی هیچ اتفاق بدی را تجربه نکنید، حماقت است. احمقانهتر این است که از رویدادهایی که از کنترلتان خارج است برآشفته و متاثر شوید. درک این موضوع کلید شاد زیستن است.
رسیدن به خود مدیریتی: رهایی از احساسات شدید
اتفاقات خوب زندگی چطور؟ آیا ما اجازه داریم آنها را «خوب» قلمداد کنیم و احساس شادی کنیم؟
باید دانست و باور داشت که حتی احساسات مثبت و موقعیتهای مطلوب هم ممکن است بر قضاوت ما اثر بگذارند و ما را از اهداف و ارزشهای واقعیمان منحرف کنند. هدف ما باید این باشد که در حالتِ ذهنیِ «مدیریتی» زندگی کنیم. از نظر من، بخشی از زیستن به عنوان یک موجود عقلانی به این معناست که به دور از احساسات شدید زندگی کنیم که به حالت خود مدیریتی معروف است.
خود مدیریتی به معنای بیتفاوت بودن نسبت به آدمها یا دنیا نیست، بلکه به معنای اجتناب از رنج است. رنج از قضاوت بد از موقعیتهای بیرونی شکل میگیرد، مثلاً زمانی که ثروت و سلامت را اخلاقاً خوب بدانیم، اما این چیزها فضیلت و شادی واقعی را به ارمغان نمیآورند. شادی را باید از درون جست، با پذیرش وقایع آنطور که هستند و وقت صرف کردن برای چیزهایی که روی آنها کنترل دارید، چیزهایی مانند ارزشها، اهداف و واکنشهایتان.
ما میتوانیم شادی و احساسات مثبت را در آغوش بکشیم، اما مانند بسیاری از فلاسفهی باستانی آن زمان، منحرف نشدن از راه اصلی توسط لذتها و وسوسههای لذتجویانه اهمیت دارد. اپیکتتوس یاد داد که ما نمیتوانیم هم یک زندگی دنیوی بر اساس رضایتمندیهای بیرونی داشته باشیم و هم یک زندگی فلسفی بر اساس شادی درونی.
تعهد به سه موضوع
سه دسته فعالیت عملی وجود دارند که میتوانند به انسانها در کسب شادی کمک کنند این تمرینات عملی اگر با موفقیت دنبال شوند به انسانها در دست یافتن به شادی کمک میکنند.
«سه حوزه مطالعه وجود دارد که فردِ جویای خوبی و شرافت باید در آنها آموزش ببیند. یک حوزه مربوط به تمایلات و بیزاریها میشود تا فرد هرگز در دست یافتن به چیزی که مایل به آن است ناکام نشود و به دام چیزی نیفتد که باید از آن اجتناب کند. حوزهی دیگر مربوط به انگیزهی عمل کردن و عمل نکردن یا به طور کلی رفتارِ درست میشود. حوزهی سوم در خصوص آزادی از فریب و قضاوت عجولانه است و به طور کلی هر چیزی که به پذیرش مربوط میشود.»
اصل تمایل
اصل تمایل دربارهی این است که بدانید چه چیزهایی به راستی خوب و با فضیلت هستند و فقط آنها را طلب کنید. وقتی انسانها چیزهایی را طلب کنند که به راستی خوب یا مقدس نیستند، دچار بدبیاری، غم و اضطراب میشوند. باید از احساسات شدید و تمایلاتی که در چیزها یا موقعیتهای خارجی یافت میشوند اجتناب کنید چرا که عاقبت این جستجو بدبختی و ناامیدی است. در این باره میتوان گفت «وقتی فردی را مضطرب میبینم، میگویم این فرد در طلب چیست؟ اگر او در طلب چیزی است که در حیطهی قدرتش نیست، چرا باید مضطرب باشد؟»
اصل عمل
اصل عمل تماماً دربارهی انگیزههای عمل کردن و عمل نکردن ما و درک این حقیقت است که عواقب اَعمال ما همیشه در کنترل ما نیست. هدف ما مانند تیراندازی که به هدف شلیک میکند نباید روی نتیجه بلکه باید روی کیفیت عملمان باشد:
«کسی را فرض کنید که کارش این است که نیزه یا تیری را مستقیماً به هدف شلیک کند. هدف غایی تیرانداز این است که نهایت تلاشش را بکند تا مستقیماً به هدف شلیک کند. این هدف غایی در مورد ما هم صدق میکند. در این مثال، فرد باید نهایت تلاشش را بکند تا مستقیم به هدف شلیک کند، نه بیشتر نه کمتر. هدف غایی همین است که نهایت تلاشمان را برای رسیدن به هدف بکنیم. عالیترین خیر زندگی هم درست شبیه همین است
تیرانداز تمام تلاش خود را میکند تا به خوبی به هدف بزند و تشخیص میدهد بهترین کاری که میتواند انجام دهد همین است که نهایت تلاشش را بکند. تیرانداز میکوشد عالی شلیک کند، اما اگر نتواند درست به وسط هدف بزند، ناامید نمیشود.
اصل پذیرش
اصل پذیرش تمرینی است که در مورد ادراکات ما اعمال میشود؛ ادراکاتی که بر اساس آنها دنیا و موقعیتهای بیرونی را تفسیر و قضاوت میکنیم. ما باید به شیوهای عمل کنیم که به دام برداشتهای ذهنی نیفتیم تا بتوانیم از فریب و قضاوتهای عجولانه دربارهی نحوهی عمل کردن به دو اصل نخست، رها شویم.
«حوزهی سوم در خصوص پذیرش و هر آن چیزی است که پذیرفتنی و جذاب باشد.
تمرکز روی چیزی که میتوانید آن را کنترل کنید (مثلاً واکنشهایتان) ابزار قدرتمندی است که به کمک آن هرگز قربانی شرایطتان نمیشوید. با پذیرش مسائل همانطور که هستند، شادی را در حالت آرامش درونی تجربه میکنید. آرامش درونی و پذیرش چیزهایی هستند که به انسانها اجازه میدهند در یک دنیای غیرقابلپیشبینی با سازش زندگی کنند نه با جنگ!