اين اواخر تو محل كار قبليم هم ناراضي بودم. كلا بي قرار بودم، نميتونستم پشت ميزم بند بشم. نميدونم چرا كلا كارها به نظر بيهوده و بي معني ميان. اوايل يه ذوق و شوقي داشتم براي كارهاي جديدي كه پيش ميومد ولي بعدا همينم از بين رفت. اگه غم نان نبود كلا بيخيال كار ميشدم. تو محل كار جديد هم بعد از چند ماه دوباره همون حس و حالا به سراغم اومده. به نظرم اين مدل كارها، رشتهاي كه دانشگاه خوندم و مسيري كه اومدم كلا با من سازگاز نبوده و نيست. اولش حس استقلال مالي و اعتبار اجتماعي، محركم بود براي ادامه. از يه جايي به بعد فقط ادامه دادم كه ادامه داده باشم. بعدشم قيدهاي مالي و ... . به نظرم كم كم انرژي درونيم تحليل رفته و الان به يه جايي رسيدم كه نه تواني براي ادامه مونده و نه حوصله و جراتي براي تغيير. اصلا چيو بايد تغيير بدم؟ يعني بعد 40 سال زندگي تازه بايد برم خودم و استعدادام و علايقم پيدا كنم؟
يعني بايد همه چي از اول شروع كنم، ميشه ؟